Sunday, November 26, 2006

هیاهو

پیشگفتار
برای اینجانب این مسئله هم چون روز روشن میباشد که اساسا" رژیم جمهوری اسلامی و سلطنت طلبها خواهان سازماندهی مردم وآگاه بودن مردم نبودند و نیستند. اینان هردومیدانند که غارت و چپاول کشور ایران با مردمی آگاه و سازماندهی شده و دارای تشکیلات سیاسی و سندیکاها برایشان بسیار مشکل خواهد بود. به همین دلیل هیچکدام ازاینان هرگز برای سازماندهی مردم گامی برنداشته و نخواهند برداشت
اما من خواستم در اینجا با این نوشته نشان دهم که اگرما مردم ایران خود برای سازماندهی وایجاد تشکیلات مردمی آماده نکنیم و در این سوی گامی برنداریم. آنگاه هیچکدام ازما پاسخی برای این مسئولیت بزرگی که بردوش یکایک ما میباشد، نداریم و نخواهیم داشت. امید اینکه این نوشته سبب آن گردد که ما بیشتر بخود آیم وازخود به پرسیم که دراین مدت چه کار کرده ایم؟ چه کار میکنیم؟ ودرآینده چه کار میخواهیم بکنیم؟
هیاهو
فریاد وهیاهوی روستائیان ایران درنبرد با گرگها وخوکهای وحشی یا گرازها وفریادهای یک خان زاده برای ایجاد هیجان و بسیج روستائیان
دررژیم دیکتاتوری حاج محمد رضا شاه پهلوی روستائیان ایرا ن با گرفتاریهای زیادی دست و پنجه نرم میکردند و امروز دررژیم فاشیستی جمهوری اسلامی به شکل دیگر. دررژیم دیکتاتوری حاج محمد رضاشاه پهلوی بد بختی؛ بیچارگی؛ درماندگی؛ بیماری؛ بیکاری؛ بیسوادی؛ نبودن امکانات رفاهی و بهداشتی؛ نبودن راه؛ آب و برق و هزاران نیازهای ابتدائی. سیب آن گردیده بود که بخش بزرگی ازاین روستائیان روبه تهران آورده وبا کار دستفروشی؛ کار در شرایط بسیار سخت درحلبی آبادی های پیرامون تهران زندگی خود را سپری نمایند
بخش بزرگ دیگری کوشش میکردند به شکلهای دیگری و با پرداختن مبالغ زیادی به افراد قاچاقجی. ازراه زمینی یا آبی خود را یه کشورهای عریی مجاورخلیج ایران، همچون کویت رسانیده و با بردگی دراین کشورعربی، بتوانند زندگی خود و خانواده خود را اداره نمایند
گروهی ازاین روستائیان که راه زمینی را برای رسیدن به کویت برمیگزیدند. مجبور بودند ازسرزمین عراق رفته و خود را یه کویت برسانند.بارها پیش میآمد که این روستائیان ایرانی بدست ماموران عراقی افتاده وسالها درزندانهای مخوف آن رژیم زندانی می شدند. گروهی نیز که کوشش میکردند ازراه آبی خود را یه کشور کویت برسانند. بارها پیش میآمد که لنجهای چوبی وفرسوده آنان که با یک موتور دیزلی کارمیکرد؛ طعمه امواج دریا شده و در گروهای 100تا 200 نفری جان خود را به بازند
همزمان که این روستائیان بینوا و میلیون ها هم میهنان دیگرشان دردیگر شهرها وشهرکها ایران برای سیرکردن شکم خود و خانواندهایشان اینچنان جان وزندگی خود را به خطرمی انداختند. درمیهنشان ایران دیکتاتوری بنام حاج محمد رضاشاه پهلوی که خود را آگاه و خردمند میدانست وبه خیال خود میخواست کشوررا به دروازهای تمدن بزرگ برساند؛ حکومت را دراختیارداشت
این فرد هزیانگوه؛ خرافاتی و شدیدا" مذهبی درکارکرد خود نشان داد که همانند یک فرد بی هویت ؛ بی لیاقت؛ بی فرهنگ؛ نه شایستگی انسان بودن را داشت، نه شایستگی پادشاه بودن و نه شایستگی پدربودن را. او بنام پادشاه براین کشور و براین مردم حکومت کرد. من میخواهم در این نوشته از اوبنام یک پدرنام ببرم. هدف من این است که خواننده؛ بتواند بیشتر به روش فکری و کاری این فرد که خود را پادشاه میدانست پی ببرد. این پدر با فراهم نکردن امکانان برای افراد خانواده که همانا مردم ایران باشد. با درتنگنا قرار دادن افراد خانواده و درحالیکه بیماری، بیسوادی ؛ بیچارگی وبدبختی تمای کانون خانواده را فرا گرفته بود، و فرزندان خانواده بدلیل بودن چنین پدری با چنین ویژگیهای ازبیشترامکانات محروم مانده بودند. اما این پدرعیاش؛ نابخرد؛ بی لیاقت و ناشایسته آنان. با این کارخود پولها را درحساب های بانکی خود پس انداز کرده بود. و با مهمانی دادن های آنچنانی به بیگانگان و ولخرجی های خود میخواست نشان دهد که فردی پولدارمیباشد
این مرد هزیان گو و بی هویت درنقش شاه. با چپا ول وغارت مردم وکشورایران وذخیره کردن پولهای غارت شده درحسابهای بانکی کشورهای اروپائی همچون این پدرخرفت؛ عیاش وکودن نمیدانست با پولهای غارت شده چه باید بکند. بخشی ازاین پولهارا به شکلهای وام های بدون بهره. برای عمران آبادی به کشورانگلستان؛ آفریقای جنوبی؛ اردون، به فرانسه و دیگر کشورها میداد و زندگی را روز به روز بربیشترافراد این خانواده که مردم ایران باشند درهمه زمینه ها سختر و سختر مینمود.امروز سردمداران رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی حاکم بر ایران و مردم ایران در چپاول و غارت کشور و به زنجیر کشیدن مردم ایران روی تمامی جلادان ،آدمکشان و دیکتاتورها را در جهان به ویژه در ایران سفید کرده اند
برای اینکه از مسئله نبرد روستائیان ایران با حمله گرگها و گرازهای وحشی دورنشویم پس ازاین اشاره کوتاه بر میگردیم تا مورد را با هم پی گیریم
مردم ایران به ویژه روستائیان ایران تنها این گرفتاریهای که به آنها اشاره گردید نداشتند. آنان هرسال با فرا رسیدن زمستان با حمله گرگهای گرسنه وخوک های وحشی نیزمواجه بودند، که هرازچند گاهی به روستاها حمله میکردند
روش وامکانات مبارزه روستائیان با حمله گرگهای گرسنه و خوکهیا وحشی همان روشی بود که آبا اجداد آنان درسالیان دراز بکارمیبردند. وآن اینکه با ریختن به کوچه ها و با در دست داشتن چوب دستی های خود وبا هیاهوهای چوپانی وفریاد زدن، سبب وحشت گرگها وخوکهای وحشی شده. و بدین گونه آنها را از روستا بیرون می راندند
این روستائیان فلک زده و بینوا هرگزبه این نمی اندشیدند که دلیل یا دلائل حمله گرگها و خوکهای وحشی به روستاهایشان چه بود وچیست
اینان هرگزبه این نمی اندیشیدند. که چرا آنان در برابر حمله گرگها وخوکهای وحشی ناتوان هستند. اینان هرگز به این نمی اندیشیدند که برای نبرد با این گرفتاریها چه باید بکنند. هیچگونه برنامه و تشکیلاتی نداشتند. زمانیکه گرگها و خوکها حمله میکردند. اینان با استفاده کردن ازهمان روش ابتدای پدران خود و با ایجاد هیاهو سبب فرار گرگها میشد ند
این روستائیان اسیررژیم دیکتاتوری حاج محمدرضاشاه پهلوی گرفتاری های دیگری نیز داشتند. آنان برسرچراگاها آبشخوارها ومراتع نیزگه گاهی با دیگرروستائیان اختلاف پیداکرده. وکارشان به زدوخورد های مرگ بارکشیده میشد. شکایت کردن آنان پیش ژاندارمهای حاچ محمد رضاشاه نیزسبب آن شده بود که درودوکانی خوبی برای رشوه گیری ژاندارمرها ازاین روستائیان گردد. به همین دلیل پاسگاهای ژاندارمری، دارای سرقفلی بین 100000 هزار تا 500000 هزار بود. وهرژاندامراستوار یا یا افسری که به سمت رئیس پاسگاه انتصاب می شد، میبایست این مبلغ را پرداخت نماید
اینجانب درزمان کودکی خودهم ازنزدیک، هم ازدورا دور، شاهد وتماشاگریکی ازاین هزاران زودوخوردهای مرگ باربودم. وآن اینکه دریکی ازاستانهای ایران برسرچراگاه. بین چوپانان دوروستا زدوخورد درگرفت. دراین درگیری یک خان زاده سواربراسب ازاین سوی روستا به آن سوی روستا میرفت و با پخش این خبرکه چند تن ازچوپانان روستا به همراه تنی چند ازکشاورزان درزدوخورد با چوپانان وکشارزان روستای همجوارهستند. میخواست که دیگر روستائیان به یاری آنان به شتابند
این خان زاده پس ازچند ساعتی هیاهو.وپخش خبرزدوخورد وبرانگیختن احساسات روستائیان سرانجام توانست، اهالی روستا را به سوی میدان زدوخورد بکشاند. مردان روستا نیزبا بدست گرفتن چوب دستی های خود، قداره؛ شمشیر وکارد با پای پیاده وسواره، خود را به میدان زدوخورد میرساندند
نتیجه این هیاهو براه انداختن بین اهالی این دو روستا آن شد که، مردان دوروستا ساعتها به زدوخورد پرداخته وبا روشها حمله، گریز وفرار وغافلگیری صدها تن ازمردان دوروستا زخمی شده و وچند تن نیزجان خود را به بازند. این زدوخورد سرانچام با دخالت ژندارمها؛ تیراندازی هوای و تاریک شدن هوا پایان یافت.من آن زمان تماشاگراین رخداد بسیار دلخراش بودم
آن روزیک خان زاده با هیاهوی خود. برای بیسج روستائیان عربده میکشید. وروستائیان نا آگاه وفلک زده آلت دست این خان زاده بودن. آن روز روستائیان هیچگونه برنامه ای برای مبارزه با گرفتاری های روزانه خود و گرگها و گرازها نداشتند
درآن زمان روستائیان ازهیچگونه تشکل و سازماندهی برخوردارنبودند. درآن زمان بیسودای؛ بی خانمانی؛ نبودن جاد ه؛ امکانات رفاهی و بهداشتی؛ بی آیندگی وهزاران گرفتاریهای روزمره دیگر، گریبانگیرروستائیان بود
اما کودک آن روز و مرد میان سال امروز؛ بدلیل حاکمیت رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی برمردم وکشور ایران به همراه میلیونها هم میهن دیگرخود آواره و ساکن یکی ازکشورهای اروپائی شده وتماشاگرهمان مسائل و گرفتاریهای، اما به گونه ای دیگر ودریک شراط دیگری میباشد
امروز افراد سلطنت طلب که خود را ارباب مردم ایران میدانند. دراستادیورادیو درواشینگتن نشسته اند وهرازچند گاهی و بمناسبتی با ایجاد هیاهو.کوشش کرده ومیکنند همانند آن خان زاده؛ به بسیج مردمی دست بزنند، که روستای نیستند. بلکه این مردم امروز تهران نشین؛ اروپا نشین؛ آمریکا نشین ویا درشهرهای بزرگ ایران ساکن میباشند
امروزاین مردم تهران نشین؛ اروپا نشین؛ آمریکا نشین وساکنان شهرهای بزرگ ایران و تمامی گروهای مخالف رژیم هستند که هیچگونه برنامه ای برای مبارزه با رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی حاکم برایران را ندارند. امروز این مردم تهران نشین؛ اروپا نشین؛ آمریکا نشین و ساکنان شهرهای برزگ ایران و تمامی گروهای مخالف رؤیم هستند که ازهیچگونه تشکلات وسازماندهی برای رهای ایران اززیرسلطه رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی برخوردارنیستند
امروزبیسوادی؛ بیخانمانی؛ گرسنگی؛ نبودن جاده؛ امکانات رفاهی بهداشتی؛ گرفتاری این مردم تهران نشین؛ اروپانشین؛ امریکا نشین وساکنان شهرهای بزرگ ایران نیست.امروز این مردم نه تنها جربذه هیاهوکردن و بدست گرفتن چوبدستی های خود، برای مبارزه با گرگها و خوکهای وحشی را ندارند. بلکه بخش ازاینان وگروهای که خود را مخالف رژیم میدانند، آگاهانه و یا ناآگاهانه به گله گرگهای گرسنه وخوکهای وحشی نیز پیوسته اند
بخشی ازفرزندان این روستائیان و شهرنشینان فلک زده توسری خورده رژیم حاج محمدرضاشاه پهلوی وآخوند خمینی، آواره و ساکن کشورهای اروپای و آمریکای نیزشده اند. تعدادی ازآنان عناوین دکترا؛ مهندس و پژوهشگر را نیزبا خود یدک میکشند. به شکلهای گوناگونی درکاررسانه های گروهی نیزدست دارند، وهمانند سلطنت طلبها هراز چند گاهی بمناسبتی کمیته یا کمیته های تشکیل داده و سروصداهای را به راه می اندازند
بعنوان مفسر و روشنفکر دررادیوها برنامه اجرا میکنند. باپرروی وبی پردگی و بسیارگستاخانه ازسرمایه گذاریهای رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی درخرید ابزازهای جنگی دربازارسیاه، به بهای نابودی مردم ایران و ویرانی کشورو با مونتاژ کردن این جنگ افزارها، بنامهای موشک شهاب ازآنان بعنوان کارهای موفقیت آمیزرژیم یاد کرده ومیکنند. وپا ازاین هم فراتر گذاشته وازبه هدردادن هستی ونیستی کشور، برای دستیابی رژیم به جنگ افزاراتمی نیزدفاع کرده ومیکنند. خود را روشنفکر، دکترا علوم اقتصاد وچپ رادیکال نیز میدانند. اینان همزمان با این تفسیرهای ویراگرانه وگمراه کننده خود، از بیکاری؛ بیخانمانی؛ اعتیاد؛ تن فروشی و بیچارگی درجمهوری اسلامی نیز درشگفت نبوده ونیستند. گروهی ازاین آقایان و خانمهای صاحب نظر پارا از این هم فراتر گذاشته. و همانند مزدوران رژیم به توجیهگری پرداخته وادعا میکنند که مسئله بیکاری ؛ بیخانمانی؛ اعتیاد و تن فروشی چیزی نیست که ویژه رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی باشد. بلکه این گرفتاریهای اجتماعی را کم و بیش میتوان دربیشترکشورهای اروپای نیزدید. این آقایان وخانمها با این توجیه گری خود. کارسرسپردگان ومزدوران رژیم را نه تنها آسان نموده اند. بلکه آنان را مبرا ازهرگونه مسولیتی نیز میدانند
پرسش : چه کسی یا کسانی میبایست به مبارزه با گرگها وگرازها به پردازند؟ چه کسی یا کسانی میبایست به سازماندهی خود و مردم ایران دست بزنند؟ گرفتاری مردم ایران وکشورایران چیست؟ ناآگاه بودن مردم دربند رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی است؟ یا کسانی که خود را آگاه، روشنفکر میدانند وعناوین دکترا؛ مهندس و پژوهشگرنیزبا خود یدک میکشند؟ مسئولیت و وظیفه من وشما چیست؟
کدام یک از سازمانها و گروه های مخالف رژیم دارای سازماندهی، تشکیلات، برنامه ریزی( کوتاه مدت و درازمدت) مدیریت ودرتماس تنگا تنگ با مردم میباشد وپایگاه مردمی داشته وبا مردم کار میکنند نه برای مردم؟ اگر چنین سازمان و گروهی با چنین ویژگیهای وجود دارد. گام در میدان گذاشته و با ارائه برنامه های خود با مردم سخن بگوید
کوروش ایرانی

Sunday, November 05, 2006

آقای بیژن فرهودی، گرداننده برنامه میزگردی با شما درصدای آمریکا.

با دورود برشما هم میهن گرامی آقای بیژن فرهودی، گرداننده برنامه میزگردی با شما درصدای آمریکا
من ازراه اینترنت به یک برنامه ازبرنامه های شما نگاه کوتاهی داشتم. شما بنام یک روزنامه نگار. برنامه ای داشتید با دو فردی بنام سیامک زند وسیاوش آذری که هر دو خود را روزنامه نگارمیدانند. این دونفردرگفتگوهای خود. هردوبه ویژه سیامک زند، کوشش کردند که بنام مردم ایران سخن بگویند. گوی که هردو از سوی مردم ایران انتخاب شده اند که به نمایندگی از مردم مردم ایران سخن بگویند. این یکی خواست از رژیم پیشین دفاع کند وآن دیگری از رژیم کنونی
شما هم شوربختانه با استفاده کردن ازدلارهای مردم آمریکا که رژیم امریکا دراختیارتان گذاشته. گفتید که که میخواهید به این دونفردرس دمکراسی به آموزید!!! چه کار بیهوده ای
فرد مزدوروخود فروخته ای بنام سیامک زند. که خود درکمیتهه های شکنجه رژیم و شستشوی مغزی مردم و پرورش دادن افراد مزدور بنام خبرنگار دررژیم کنونی کارکرده و میکند. دراین برنامه بجای اینکه بنام یک روزنامه نگار رژیم سخن بگوید. بارها و بارها سخن از 72000000 مردم ایران کرد. که همه ما بیدارهستیم وخواهان دگرگونی رژیم نبوده ونیستیم. شما نیز بنام گرداننده یک برنامه و روزنامه نگارهرگز به این مزدور. این تذکررا ندادید که ایشان نمی توانند به نمایندگی ازمردم ایران سخن بگویند
اگرمن بخواهم درموردهمه نکات این برنامه با شما سخن بگویم. آن زمان بایست یک کتاب بنویسم. به همین دلیل به این نکته اکتفا میکنم. چرا که مشت نمونه خروار می باشد
هم میهن گرامی، شما تاچه زمانی میخواهی دردنیای خیالی خود به اندیشی و زندگی کنی؟ من فکر میکنم که تا زمانیکه شما وشماها اینگونه می اندیشید وکار میکنید. رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی نه تنها برحکومت خود ادامه خواهد داد. بلکه ریشه شما ها را هرپه بیشترازبیخ و بن خواهد زد
هم میهن شریف ودلسوزمن. شما که خود یک روزنامه نگارهستی. یا خودت را روزنام نگار میدانی. زمان و نیروی خود را برای گفتگو با این گونه روزنامه نگاران خودفروخته و مزدور و بیسواد هدر مده. اگر سخنی برای گفتن داری. اگر دلت برای کشورت ایران می تپد. اگر میخواهی به هم میهنان ومیهنت ایران خدمت بکنی. باید به سوی مردم ایران بروی. به سوی هم میهنانت، به سوی انسانهای آزادیخواه و آزادمنش و به آموزی و بدانی که با مردم وهم میهنانت کارکنی. نه برای مردم وهم مینهانت
درپایان من باید بگویم که آخوند 27 سال پیش درنبرد مدیریت با شما وافراد دیگری همانند شما برنده شد. وشما امروزبا آخوندی میبایست به نبرد مدیریت به پردازی. که ازبرکت رژیم ننگین حاج محمد رضا شاه پهلوی(باغبان نهالی که آخوندها دردوران حکومت اوکاشتند واو نیز به خوبی ازرشد وریشه دوانید آن نگهبای ونگهداری کرد وخود ومزدوران اونیز با تمام توان به آبیاری این نهال پرداختند) ازتجربه 27 سال حکومت چپاول، غارت، کشتار، شکنجه و....نیز برخوردارشده
اگربه اندازه یک سرسوزن درکار، فکر، اندیشه، رفتاروکردارخود، آزادی وآزاد منشی می بینی. اگر واقعا" به دمکراسی ایمان داری و آن را بدرستی درک کرده ای . این نامه را دربرنامه خود بخوان.اگرمایل بودی به این وبلاگ نیز سری بزن. درآنجا سخن بیشتر برای خواندن خواهی یافت.

www.korushirani.blogspot.com
با سپاس کوروش ایرانی

آقای احمدرضا بهارلوگرداننده برنامه میزگردی با شما درصدای آمریکا.

آقای احمدرضا بهارلو، گرداننده برنامه میزگردی با شما درصدای آمریکا. من خواستم دراینجا چند نکته را با شما در میان بگذارم
یک: شما با توجه به اینکه یک خبرنگار یا روزنامه نگارهستید. اما درگفتارخود ازهمان ادبیاتی استفاده میکنید که آخوند برای جامعه ، کشور و مردم ایران دیکته کرده. زمانیکه من بنام یک ایرانی به ادبیاتی که شما استفاده میکند گوش میدهم. تنها تفاوتی که بین شما و یک آخوند می بینم. این است که شما کت وشلوار و کراوات دارید و آخوند عبا وعمامه و ریش
دو: شما هم همانند بیشترآخوندها و دیگر مذهبیان دوتا انگشترعقیق بردست دارید. جالب این جاست که همکار گرامی شما نیزعلیرضا نوریزداده نیزدوتاانگشترعقیق بردست دارد
سه: شما هم همانند انسانهای هزارسال پیش که فکرمیکردند کره زمین تخت است وآسمان همانند یک بام بربالای آن قراردارد وخدای خیالی آفریده ذهن نا آگاه این انسان ها درآن با لا نشسته و برهمه چیزنگاه میکند، دست های خود را دردرون استادیوبالامی برید تا ازخدای خود بنام یک شاهد یاد کرده و از اونام به برید
چهار: شما ازآمریکا با یک روزنامه نگارخودفرخته ایی بنام مسعود بهنود که امروز ساکن لندن میباشد. تا درآنجا به کارمزدوری و خود فروختگی خود ادامه دهد،گفتگو میکنید. در این گفتگوهردوشما برریش مردم ایران می خندید که درکودتای که آمریکا و مزدوران خود فروخته ایرانی برعلیه مصدق کردند. براساس پژوهشی که این همکارمزدوروخود فروخته تان کرده. متوچه شده که یک نقردرکرمان دستش شکسته. دراین گفتگو شما میگوید که تو و این مزدور خودفروخته خیلی همدیگر را درک میکنید. خنده شما وهمکار خودفرخته و مزدورتان
پنج: درگفتارهای خودتان خیلی به آسانی و راحتی ازکلماتی همانند امام، امام حسین ، امام رضا،امامزاده و شاه زاده رضا استفاده میکنید واین کلمات برای شما بسیار پذیرفته شده می باشند. اما به کلمه آقازاده و آقازاده ها دررژیم کنونی ایران واکنش نشان داده ومیدهید، که بسیارکار خوبی میکنید. برای اینکه پذیرفتن آن برایتان بسیارسخت میباشد. اما شما که پذیرفتن آقازاده برایتان مشکل میباشد. پس چگونه به این آسانی کلمه شاه زاده و امامزاده را پذیرفته اید؟ پس اجازه بدهید که ازهمه انسان ها به ویژه ایرانیان با پیشوند خانوادگی نام ببریم و خود شما با معرفی پدرتان بفرمائید که پیشوند نام شما چیست؟
البته ازنام دوقلوی مذهبیتان احمدرضا، همکارگرامیتان علیرضا و شاهنشاهتان حاج محمدرضا شاه پهلوی میگذریم. چرا که پدر و مادرهایتان این نام ها را برای شما برگزیده اند
من سخن برای گفتن زیاد دارم. اما به همین چند نکته اکتفا میکنم . اگر دوست داشتید بیشتردراین مورد بدانید. میتوانیدبه آدرس این سایت زیر نگاهی به اندازید. اگر نوشتها ی آنرا مناسب دیدید. میتوانید ازاین نوشته ها استفاده کنید. وگرنه همین آبی که به همراه دیگرهمکارانتان و دوستانتان درهاونگ میکوبید ادامه بدهید

www.korushirani.blogspot.com
با سپاس کوروش ایرانی