Sunday, May 21, 2006

ازآنجه برسرمردم عراق وکشورعراق رفته و میرود. چه میتوان آموخت؟

چه درسهای میتوان ازعراق آموخت؟
گروه های مخالف رژیم نه تنها برنامه ای برای سازماندهی خود نداشته وندارند بلکه توان درک و بررسی مسائل و پدیده ها را نیز نداشته و ندارند. برای نمونه این گروهها حتی از آنچه برسرمردم عراق، کشورعراق ورژیم عراق نیزآمده و میآید، درسی نه آموخته اند. گویی که این افراد و گروه ها تنها برای ایراد گرفتن وفریاد های یاوه و بیهوده بدنیا آمده اند.
شاید گفته شود که اساسا" من تند میروم و مسائل بدین گونه نیست. بسیارخوب، برای اینکه با مدرک و دلیل گفتگو کرده باشیم. مورد را با مسائلی که درعراق پیش آمده پیگیری میکنیم، تا به بینیم داوری درمورد این گروه ها تند روی است یا اینکه بیان حقیقت.
بیشترما میدانیم که درسال 1991 آمریکا رژیم عراق را درتله ای بنام حمله به کویت انداخت وسپس بنام آزادی کویت به این کشورحمله نمود. دراین زمان رژیم این کشوردارای ارتشی بود که بوسیله و یاری همین دولت های اروپائی وآمریکائی ازجنگ افزارهای مدرن نیزبهرمند بود. اما درمدت کمترازیک هفته ارتش این کشور سرکوب و متلاشی شد. نیروهای آمریکائی نیزبا کشتن نیم میلیونی و نابودی بخشی ازاین کشورخود را به پشت دروازها بغداد رساندند ورژیم را مجبوربه نوشتن قرارداد دیکته شده ازسوی آمریکا نمودند.
پس ازنوشتن این قرارداد رژیم آمریکا برای اینکه نیروهای مخالف رژیم را هم دست نخورده رها نکرده باشد. مخالفان رژیم( شیعیان و کردها) را نیزتشویق به شورش برعلیه رژیم نمود. از این راه با به جان انداختن این گروها و رژیم. بایک تیردونشان را هدف گرفت. همزمان باتشویق مخالفان؛ به رژیم نیزاین اجازه را داد که با یاری گرفتن ازنیروهای هوا نیوزوزرهی باقی مانده خود به سرکوب شورشیان به پردازد. چرا که اساسا" دولت های آمریکائی و اروپائی برنامه ای برای سرنگونی رژیم و برپای یک رژیم نیم بند مردمی نداشتند و ندارند.
اما چه شد که یک مرتبه پس ازسال 2003 رژیم آمریکا یکباره به فکربرپای دمکراسی دراین کشورافتاد؟ نه در کشورهای زیرسلطه خود در منطقه همانند اردون،مصر،عربستان سعودی، مراکش،سوریه، کویت، بحرین،قطر، دوبی ودها کشورکوچک و بزرگ عربی که همه زیرسلطه حکامان مزدوروخود فروخته آمریکای یا اروپائی هستند! وبا یورش بردن به این کشوروسرکوب نیروهای رژیم وبه آتش کشیدن کشورواشغال آن خواست دمکراسی دراین کشوربرگذارنماید؟! ما دراینجا هدف پاسخگوی به این پرسشها را نداریم. چرا که هدف روشن شدن بخش دیگری ازمسئله میباشد وآن اینکه دراین درگیری های سیاسی ونظامی کدامین راه برای مردم وکشورعراق بهتربود؟
زمانیکه ما یک نگاه کوتاهی به مسله میکنیم. بخوبی درمیبابیم که اگردراین درگیریها دیکتارعراق تن به یک انتخابات آزاد داده بود. هم یک وجه ای برای خود خریده بود. هم اینکه کشوربه آتش کشیده نمی شد. ومهمتراز همه اینکه مردم این کشوربه این روز سیاه نمی افتادند. آن زمان ودرچنین شرایطی، مردم این کشور(عراق) این گذشت وبزرگواری را داشتند که هم جنایت های این دیکتاتور(صدام) را به بخشند و هم به او و دستیارانشن این اجازه بدهند که آنان درپرتوی یک رژیم مردمی و دمکراتیک درعراق. چند سال باقی مانده ازعمرخودشان را زیر سایه حکومت انتخابی مردم عراق سپری کرده و پیش ازمرگ شان شاهد یک رژیم دمکراتیک نیزبوده باشند. اما اوچنین نکرد وامروز ما نتایج این کار را می بینیم.
درکشاکش این درگیرهای سیاسی و نظامی نیروهای ایرانی که خود را کمونیست، سوسیالیست وچپ میدانند نیزفریاد سربرآوردند که اینان ازتجربه سرنگونی رژیم درسال 57 ایران بهره خواهند گرفت و با همکاری همفکران خود در کشورعراق وسراسردنیا دست به سازماندهی خواهند زد واداره اموردراین کشوررا دردست خواهند گرفت. این افراد به همراه تحلیلگران خود که امروزه عناوین دکترا واستاد نیزبا خود به یدک میکشند و ساکن اروپا و آمریکا نیزهستند شعارداده ومیدهند که امروزه میبایست دریک پهنه جهانی مبارزه کرد! گفته ایرانی است که میگوید:" یارو را به ده راه نمیدادند، سراغ خانه کدخدارا میگرفت".
شوربختانه ما امروزشاهد این هستیم که این گروها توان درک درست و بررسی مسائل خود را نداشته وندارند تا بتوانند به سازماندهی خود به پردازند. چه رسد به اینکه بخواهند کشورداری نیزبکنند.
این نیروها امروزنیزگفتگوازدرگیری های سیاسی رژیم امریکا ورژیم جمهوری اسلامی حاکم برایران میکنند. اینان سخن ازاین میگویند که آنان راه سومی را خواهند رفت. وآن اینکه هم حمله آمریکا را محکوم خواهند کرد. هم سیاست رژیم حاکم برایران را. اما واقعیت این است که اساسا اینان نشان داده ومیدهند که یارای بررسی مسائل را نداشته و ندارند. تنها کاری که اینان کرده اند و میکنند،اینکه ایراد بگیرند، با ندانم کاریهای خود آلت دست رژیم جمهوری اسلامی شده و بشوند. اساسا" رژیم اینان را آدم حساب نکرده ونمیکند. چه رسد به اینکه بخواهد با اینان وارد گفتگونیزبشود. رژیم اینان را با برپای هشت سال جنگ به بازی گرفت و مردم را سرکوب کرد. امروز نیز رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی حاکم برایران و مردم ایران، این گروه ها را با برنامه تکنولوژی هسته ای به بازی گرفته، تا به سرکوب مردم ایران هم چنان ادامه دهد.
کارشناسان( ابلهان) این گروه ها میگوید که رژیم عراق وآمریکا پس چندین سال هنوز نتوانسته اند تشکیل یک دولت را برروی کاغذ بیاروند. اما اینان هرگزازخود نه پرسیده اند که آیا خودشان توانسته اند دراین مدت که رژیم جمهوری اسلامی برایران حکومت کرده(28 سال) یک برنامه برای خود به روی کاغذ بیاروند؟!
یکی ازاین بیچاره و بیخردان که بیش از20 سال دریک کشوراروپائی زندگی کرده و فریاد کمونیست سرداده ومیدهد. دریک برنامه رادیوئی، زمانیکه گرداننده یک رادیو محلی یک پرسش ساده ازاومیکند:" شما چرا نتوانسته اید مردم را جذب نمائید؟". او نه تنها توان درک درست این پرسش ساده را نداشت. بلکه نتوانست پاسخی نیز به این پرسش بدهد.
گوینده رادیو نیزکه خود را کمونیست؛ سوسیالیست ؛ چپ و مخالف سرسخت رژیم میداند. ناآگاهانان و بسیارنسنجیده آب به آسیاب رژیم می ریزد. او با خواندن بخشی ازنوشته یک زندانی رژیم. سخن ازراه سوم میزند. شنونده رادیو ازخود می پرسد، این چه زندانی سیاسی است که رژیم این همه امکانات دراختیاراو گذاشته. که حتی زندانی او نیزازاین همه آزادی برخوردارمیباشد که درزندان نیز دست به نوشتن و سخن گفتن از راه سوم میکند؟! اکنون چه مینویسد؛ چگونه مینویسد وبا اجازه جه کسی و کسانی مینویسد را میگذاریم باج سبیل این گرداننده رادیو.
گردانند رادیو سخن از سه انقلاب بزرگ یا بنابه گفته ایشان سه انقلاب عظیم درایران میکند. بسیار خوب اگرسه انقلاب بزرگ درایران شده. پس چرا روزگاراین مردم این چنین به سیاهی کشیده شده؟ زمانیکه این گرداننده رادیو سخن از سه انقلاب بزرگ میکند. انسان خود به خود به یاد شکاریوزپلنگ می افتد که چگونه با یاری نیروی برتر خود که دویدن تند و تیز باشد دست به شکارمیزند. اما پس ازاینکه شکارکرد. چگونه گروه سگهای وحشی شکار را از دست او به آسانی میگیرند.
سخن را کوتاه میکنیم و به این افراد میگویم که:
این افراد میبایست بدانند یا بهتر بگویم بفهمند که انتخابات آزاد و رای مردم مهم میباشد. حق مسلم مردم ایران دمکراسی و آزادی است. سپس درسایه دمکراسی وآزادی است که دولت انتخابی مردم حق دستیابی به تکنولوژی هسته ای خواهد داشت. اساس کاردراین است که رژیم فاشیستی جمهوری اسلام حاکم برایران ومردم ایران مشکل اصلی بوده و هست.اگراین رژیم سرنگون شود.
هم جنگی رخ نخواهد داد.
هم مردم و کشور زیان نخواهد دید.
هم رژیم آمریکا برای حمله بهانه ای دردست نخواهد داشت.
هم مشکل نیروگاه های اتمی حل خواهد شد.
هم مردم ازچنگال این رژیم رهائی خواهند یافت.
هم اینکه این کشورومردم کشورودولت انتخابی این کشورخواهند توانست که به کارنیروگاه اتمی خود ادامه بدهند.
هم اینکه گروهای مخالف بویژه چپ های عقب افتاده وبی خرد خواهند توانست زیر سایه یک حکومت دمکراتیک انتخابی مردم ایران، دانش وآگاهی های خود را بهتر کرده و درک درستی از دمکراسی کرده واگر توانستند، درساختن یک ایران آباد و آزاد شرکت نمایند.

مسله دراینجا است که نیروهای که خود را مخالف رژیم میدانند. اگرکمی ازدانش و آگاهی برخوردارباشند وبدانند که سیاست و به ویژه مدیریت چیست. میتوانند ازاین سیاست؛ کار؛ روش وبرخورد رژیم، آمریکا(حمله) و سیاست های ویرانگرانه رژیم جمهوری اسلامی نهایت بهربرداری را کرده وبکنند ودست به حل مشکل مردم و کشور بزنند. و آن اینکه دریابند که آنچه که سبب این همه بدبختیها؛ گرفتاریها ومشکلات شده و میشود وخواهد شد. بودن رژیم فاشیستی جمهوری اسلام درایران بوده وهست.
راه مبارزه این نیست که به صف پشتیبانان عوامل رژیم و فریب خوردگان درآمد واز داشتن فن آوری اتمی رژیم دفاع کرد.
راه مبارزه این نیست که با هم سوشدن با رژیم و به همراه رژیم دربازی های سیاسی شعار مبارزه با رژیم آمریکا ومبارزه با تحریم را سرداد.
بد نیست دراینجا اشاره ای به تحریم بکنیم وآن اینکه این افراد که خود را مخالف رژیم میدانند، میبایست این را درک کرده باشند که خود اینان واساسا" بیشترمردم ایران در تمامی عمراین رژیم زیرسایه تحریم رژیم زندگی کرده اند و میکنند. چراکه دانشگاه، ادارات تمامی موسسات امکانات ومنابع کشوردراختیاررژیم ومزدوران رژیم بوده وهست. به هیم دلیل میباشد که آوارگی، بیکاری،اعتیاد، تن فروشی، بیچارگی وفلاکت دامن بیشترمردم ایران را فرا گرفته. درآمدهای کشور برای سازندگی کشوربه کار گرفته نشده. درآمد کشور برای سرپا نگه داشتن رژیم و اهداف رژیم به کار گرفته شده و میشود. دلارها در لبنان، عراق در فلستین، در افغانستان درپاکستان در دیگر کشورها هزینه شده و میشود نه در ایران. درنتیجه اینان نمی بایست تحریم رژیم و مزدواران را با تحریم مردم ایران اشتباه بگیرند.
البته هیچ گارانتی نیست که این افراد که خود را کمونیست میدانند نیزاگر به قدرت برسند همان کاری را نکنند که این رژیم میکند. چرا که اساسا" این گروها نیز بنا به ماهیت فکری خود کمتر ازدلارهای که رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی ایران برای سرپانگه داشتن رژیم
و مزدوران خود درکشور و جهان بکارگرفته سخن گفته و میگویند.
مشکل مردم ایران تحریم نیست. چرا که مردم ایران همیشه زیرسایه تحریم رژیم بوده و هستند. امکانات کشور دراختیار رژیم و مزدوران آن بوده وهست.
مشکل وگرفتاری مردم ایران برنامه های فن آوری اتمی نیست.
مسئله شعارمخالفت با رژیم آمریکا نیست.
مشکل مردم ایران و کشورایران رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی حاکم برایران بوده و هست.
حل مسئله نیزدراین بوده وهست که رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی را میبایست مجبور کرد که به یک انتخابات آزاد( سرنگونی)
تن بدهد. و چنین نخواهد شد اگر ما ایرانیان نخواهم.
بااین انتخابات آزاد(سرنگونی رژیم)میباشد که:
ایران ازویرانی و جنگ رهای خواهد یافت.
مردم ایران به آزادی خواهند رسید.
مردم ایران، کشور ایران ودولت انتخابی مردم ایران خواهند توانست به کار فن آوری اتمی خود ادامه بدهند.
اگرچنین شود. آنزمان گروهای مخالف رژیم به ویژه گروهای که خود را کمونیست؛ سوسیالیست وچپ میدانند.نشان خواهند داد که ازآنچه برسرمردم عراق و کشورعراق رفته ومیرود درس خوبی آموخته اند.
کوروش ایرانی .

Saturday, May 13, 2006

گفتگوی دو دختر جوان ایرانی

گفتگوی دو دختر جوان ایرانی
نسرین وپریسا باهم دوست هستند. آنان روزی یک ساعت با هم نشستی دارند وپیرامون مسائل گوناگون با هم گفتگو میکنند. امروزبا هم به یکی ازاین گفتگوها گوش فرا میدهیم. پریسا دردرون افکارخود فرورفته بود. همزمان چشم به راه آمدن دوستش نسرین بود. به ناگهان نسرین سررسید و بازدن دستهای خود بهم. روی به پریسا کرد وگفت:- روزبردوست نازنینم پریسا شاد باد.می بینم که درون دریای ازتفکرات فرورفته ای. پریسا به ناگها به خود آمده و پاسخ داد:- دورود بردوست نازنینم پریسا. اوادامه داد من دارم به یک چیزی فکرمیکنم که داره همانند خوره مخم را میخوره

نسرین پرسید:- چه جیزی است که اینگونه تورا آزارمیدهد؟ پریسا گفت:- پیش ازاینکه درمورد این مسائل با هم گفتگوکنیم میخواهم ازت یک پرسش بکنم. آیا مردم یک کشور یا انسانهای که دراین دنیا زندگی میکنند. میتوانند نیمی ازآنان لباس سیاه به تن بکنند و نیمی دیگر لباس سفید؟ واگرفردی که تا کنون لباس سفید به تن میکرده بخواهد به جای آن لباس سیاه به تن بکند. نه تنها اجازه این کاررا نداشته باشد. بلکه کاراو یک گونه توهین به آئین ومقدسات نیزباشد؟
نسرین درپاسخ به پرسش پریسا گفت:- دریک کشوریا دردنیای امروزی که ملیتهای گوناگونی زندگی میکنند. هرکدام آداب و سنتهای دارند که میتوانند با نگهداری آنها به آداب و سنن دیگرملیتها نیزاجترام بگدارند. این گونه گونه زیبای را چند برابر میکند واگرفردی ازیک ملیت دیگر بخوا هد لباس ملیت دیگری را به تن بکند. نه تنها توهین به مقدسات نیست بلکه این نشانه بخشی ازآزادی انتخاب میباشد. اگرچنین نباشد؛ نشانه نژاد پرستی و آپارتاید خواهد بود ومبیایست با تمام توان با آن میارزه شود
پریسا باشنید این پاسخ کوتاه. گفت:- اکنون آمدی که به آن چیزی که همچون خوره مخ مرا خورده و میخورد پی ببری. من با تما وجودم گفتهای تورا می پذیرم. اما آن چیزی که مرای آزاد داده و میدهد این عمامه یا دستار سیاه و سفید آخوندها میباشد. آنان با توجه به اینکه هردو آخوند هستند. اما آخوند عمامه یا دستار سفید اجاز استفاده کردن با برسرگذاشتن عمامه یا دستارسیاه را ندارد. اگربا ورنداری بروعماه یا دستارسفید آخوند علی اکبررفسنجانی را با آخوند سیدعلی خامنه ای جابه جا کن
نسرین پس ازاین گفتگوی کوتاه ازبه فکر فرورفتن پریسا آگاهی یافت. او گفت من میخواستم درمورد یک مسئله اجتماعی دیگری با هم گفتگو کنیم. اما هم اکنون که این مسئله تورا آزار داده ومیده. با هم به گفتگو دراین مهم می پردازیم. مسئله ای که نه تنها مخ تو را خورده ومیخورد. بلکه این خوره ای است که سالهای سال مخ میلیونها انسان دیگررا نیزخورده و میخورد. نسرین در ادامه گفت که این مسئله وپرسش تاریخی است. اما با توجه به اینکه یک رخداد تاریخی است. بدلیل همان ریشه نژاد پرستانه. به آن یک رنگ و روی مذهبی و مقدسانه نیز داده اند. تا با یاری گرفتن از احساسات کورکورانه مذهبی ،نادانی و ناآگاهی های مردم. ازآن نهایت بهربرداری را بنمایند. اینان برای جلوگیری و افشانی آن با شورانید مردم فریب خورده و نادان. دست به ایجاد ترس؛ وحشت وکشتارنیززده و میزنند. که مبادا کسی یا کسانی بخواهند دراین مورد سخن گفته یا بگویند. پریسا که همچون میلیونها هم میهنان ایرانی خود؛ تشته دانستن این گونه ابهامات بود.گفت نسرین دوست نازنینم نداستن این مسئله آنچنان آشوبی دردلم افکنده؛ که میخواهم پاسخ آن را درکوتاه ترین زمان بشنوم.

نسرین گفت:- این تشنگی و تمایل به دانستن این مورد را درچهره؛ چشمان زیبا وکنجکاوت می بینم. میدانم که بیان و روشن شدن این مسئله آچنان روند ودگرگونی درتو بوجود خواهد آورد. که اگرمن ساعتها پیرامون آن برایت سخن بگویم. تمامی گفته هایم و تمام زمان برای توهمان یک کلمه و یک ثانیه جلوه خواه کرد. سپس نسرین گفتها ی خود را چینین آغا ز نمود: دوست نازنیم اجازه بده تا گفت هایم را یا چند جمله از کتاب سیاسی اجتماعی ایران جلد دوم نوشته مرتضی راوندی تحت عنوان کوچک کردن ملل غیرعرب شروع کنم. او در صفحه 120 چنین مینوسد: اعراب ملل غیر عرب را بندگان یا به گفته خودشان موامل میگفتند وازدادن کارهای کشوری و مذهبی به آنان خود داری می نمودند. حتی به فرزندان عربی که مادر ایرانی داشتند هیچ کاری نمی دادند. تشیع جنازه موالی را ننگ می شمردند. با موالی در یک صف را ه نمیرفتند. هرگاه درکوی و برزنی عربی با عجمی روبرو میشد. عجم مجبور بود که بار اعرابی را بدون اجر و مزد تا منزل حمل کندواگراعرابی پیاده و او سواره بود ناچاربود ازاسب پیاده شده وعرب را بر اسب خود سوار کند و به مقصد برساند..... پایان سند

این جملات نه تنها ازتاریخ گذشته برای من و توی ایران سخن میگوید. بلکه بیانگر تاریخ ننگین دو رژیم حاج محمد رضاشاه وحاج روح الله موسوی خمینی نیز میباشد. در رژیم گذشته و رژیم کنونی میلیونها زن ومرد بودند وهستند که زمانیکه آخوندی را دیده یا می بینند. ازده قدمی در برار او دولا و راست شده و مشوند واجازه خواسته ومیخواهند که دست نا پاک آخود را بوسه زده و بزنند. اینا اگرآخوندی را بهمراه خانواده می دیدند با می بینند. با اتوموبیل خود او را به منزلش رسانده و میرسانند. اکنون دررژیم کنونی آخوندها با سوارشدن براتومبیل های بنزضد گلوله و برپای دادگاهای ویژه به اصطلاح روحانی دیگر نیازی ندارند که مانند دیگرایرانیان درصف اتوبوس به ایستند. یا دربیدادهای تشریفاتی برپاشده شرکت نمایند وبه اصطلاح محاکمه شوند.با این پیشگفتارکوتا ه میخواهم به بررسی مورد به پردازم. ما میدانیم که در 1500 ستل پیش اعراب به ایران حمله کردند و با آتش کشیدن آٍثارادبی؛ فرهنگی؛ تاریخی و کشتاردست جمعی ایرانیان و با یاری گروهی ایرانیان خود فروخته و جاه طلب؛ درایران به حکومت رسیدند. پس ازاین بورش وحشیانه تعدای از اعراب به مررورزمان درایران ساکن گردیدند. درآن زمان اعراب به دوگونه حکومت دست یافتند. یک گونه حکومت که دردرون سرزمینهای عربی و بوسیله اعراب اداره میشد. یک گونه حکومت درسرزمینهای غیرعربی که بوسیله اعراب و سرسپردگان داخلی کشور اداه میگردید. به همین دلیل پس ازچند سال دو گونه چنگ قدرت دردرون این حکومت ها سرگرفت. یکی چنگ قدرت بین خود قبائل اعراب و دردرون سرزمینها عربی و دیگری جنگ قدرت دردرون سرزمینهای غیرعربی و بین اعراب؛ سردمداران شکشت خورده پیشنین و جنبشهای مردمی
ازآنجائیکه ما میخواهیم دلیل بکار بردن عمامه یا دستار سیاه و سفید بوسیله آخوند ها را بررسی کنیم. درنتیجه ما ازبیان دیگرموارد خود داری کرده و برای شکافتن وروشن نمودن این مشکل به بررسی علل و علتهای این پدیده می پردازیم. هماگونه که اشاره کردم درآن زمان دردرون سرزمینها عربی جنگهای قبیله ای وخانوادگی یرای دردست گرفتن حکومت سخت بالا گرفته بود. بگونه ای که پس ازیک سری جنگ وزود خوردهای داخلی تعدادی ازافراد فبایل شکشت خورد ه به ناچارمجبوربه ترک سرزمین قبیله ای خود شدند وبه سرزمین ایران پناه آوردند. با توجه به اینکه قبلا" مردم ایران براثر کشت و کشتاربوسیله اعراب و بستن مالیتهای سنگین مجبور به پذیرفتن دینی بنام اسلام شده بودند. به همین دلیل این اعراب فراری که به سرزمین ایران پناه آورده بودند از جهت دریافت کمک از مردم نگون بخت ایران چندان مشکلی نداشتند. مردم ایران نیزبرای رهائی آنان ازمرگ پناهشان داده بودند. اما این پناهنده گان عرب؛ این تشنگان قدرت که ازبه قدرت نرسیدن قبیله خود سخت خشمگین بودند ودرمدت زمان حکومت قبیله خود نیزکاری انجام نداده بودند و ازروش حکومت کردن برمردم زندگیشان تامین شده بود. فکرهمه چیزبرسرشان بود جزکارکردن

این میهمانان ناخوانده عرب پس ازمدتی که نزد میزبانان ایرانی خود مانند. آغازبه برنامه ریزی برای میزبانان خود کردند. این میهمانان ناخوانده روی به میزبان خود کرده وگفتند:- آی بندگان شریف و مومن خدا. آی میهمان نوازان. آی مسلمانان ایرانی. شما خود به تنهای توان و درک خوب وبد خود را نداشته و ندارید. شما نمیدانید که چه کار باید بکنید تا به بهشت بروید. شما نمیدانید چه کار باید انجام بدهید تا ازآتش جهنم رهائی یابید. شما نمی دانید که چگونه می توانید آخرت خودتان را دراین دنیا بخرید. شما خیلی چیزها هست که نمی دانید. یه همین دلیل شما نیاز به کمک ما داشته ودارید

مردم سیه بخت ایران. این میزبانان فریب خورده و نادان. که ازدست چپاول وغارتگری حکامان ستم پیشه خود به دامن یک سری ستمگران وحشی وآدمکش دیگری افتاده بودند. ازمیهمانان عرب که در اصل حکامان تازه اشان بودند؛ پرسیدند:- آی میهمانان ناخوانه و گرامی. بما بگوئید که ما چه باید بکنیم؟
دراین جا می خواهم به شعرسعدی اشده بکنم . او در این شعر چنین میگوید
شندیم که شبانی راهانید گوسپندی ازدست گرگی
ولیکن شبانگه کارد برحلقش بماید
که حلق گوسپند ازدرد بنالید
بگفتا که ازدست گرگم درربودی
ندانستم که آخرگرگم توبودی
میهنانان ناخوانده عرت پاسخ دادند:- شما میدانید که اگر ما بخواهیم به بد وخوب شما فکربکنیم وسبب رهائی شما از مشکلات وگرفتاریها این دنیا وآن دنیا گردیم. این یک کاری است که بسیارزمان وکارمی برد. به همین دلیل ما دیگر زمانی برای انجام کاری برا یمان نخواهد ماند. درنتیجه شما می بایست ضمن اینکه کار میکنید یک پنجم درآمد خود را که ما به آن خمس میگویم به همراه دیگر صدقات؛ رفع بلا؛ زکات و سهم به اصطلاح امام وغیره را تهیه کرده و ما بفرستید. تا هم خداوندبه شمابرکت بدهد هم اینکه این ها سبب خیرو سلامتتان گردد. شما با این کارهایتان بهشت رفتن را برای خود خریده وتضمین میکنید وشاید که بتوانید با دعا ها و راهنمائیهای ما نیزازآتش حهنم رهائی بابید

این میهامان نوازان ایران که نادانی و بی خردی تاروپودشان را درنوردیده بود. یک زندگی آرام و آسوده بخش از آرزوهای دست نیافتنی آنان بود و می دیدند که با بودن حکامان ستمگرایرانی. امکان دست یابی به یک زندگی آرام بخش برایشان نا ممکن بود. به ناچار این زندگی همراه با آسایش را دردنیای خیالی ساخته و پرداخته میزبانان نا خوانده عرب خود می جستند. به همین دلیل دربست خود را دراختیاراین میهمانان ناخوانده گذاشتند. این میزبانان گول خورده ایرانی روی به میهمانان ناخوانده عرب خود کرده وگفتند:-قربان اجداد شریفتان گردیم. اجازه همگی ما در دست شماست. ما نه تنها همه کارکرد خود را دراختیار شما میگذاریم. بلکه جان؛ مال وزن وبچه؛ همه وهمه چیزما دراختیارشماست

این میهمانا ن ناخوانده عرب پس ازاینکه با این برنامه مشکل مالی خود را حل کردند. با فکری آسوده نشستند و شروع به گسترش دادن روشهای فکری خود نمودند. آنان هرروز یک نسخه تازهای برای بیشتربه اسارت کشیدن میزبانان ایرانی خودازآسنین بیرون کشیدند. آنان برای همه چیزاین میزبانان نادان نسخه نوشتند. برای نمونه: چه باید بخورند. چه باید نخورند. چه باید به پوشند. چه باید نپوشند. چگونه باید راه بروند. کجا بروند. کجا نروند. چگونه بخوابند. چگونه فکربکنند. چه کتابی را بخوانند و مقدسش بدانند. چه کتابهای را نخوانند و به سورانند. چه آدمهای بیسواد؛ سیه دل وجلادی را ینام اسانهای به اصطلاح خیرخواه وآزادیخواه به پرستند. چه اسامی برای فرزندان خود انتخاب نمایند و اینکه ازدواج هر پسر و دختری بدون نظارت آنان رسمیت نخواه داشت وهزاران نسخه دیگر.دریک کلام هرفردی ایران از گهواره تا گور میبایست تحت نظارت آنان باشد
پس ازگذشته زمان کوتاهی. خبراین برنامه میهمانان ناخوانده عرب به سراسرسرزمین ایران رسید. مفتخواران و سورچران داخلی که همیشه و درهر دستگاه حاکمه ای با خود فروشی خود را به حکامان زمان نزدیک کرده و میکنند. یه سوی مهیمانان ناخوانده عرب سرازیرگردیدند. آنان پس ازعرض ادب وادائی احترام روی به میهمان ناخوانده عرب این اربابان زمانشان کرده و چنین گفتند: - قربان قدم های مبارکتان گردیم. ما غلامان حلقه بگوش شما. حاضر هستیم هر آنچه شما میخواهید برایتان دراین کشوروبا این مردم انجام دهیم. برنام مورد نظرشما را پا به پای شما دراین کشور پیاده کنیم . اجاره میخواهیم که به جمع شما به پیوندیم وبا یاری یکدیگردراجرا و پیاده کردن برنامه هایتان شما را یاری داده و خود نیزاز کمک های گرانبهایتان بهرمندگردیم

میهمانا ناخوانده عرب با شنیدن این پیشنهاد سخت به فکرفرورفتند. که چه باید بکنند. آنان دراولین برخورد پاسخی به مفتخواران ندادند. با هم به تبادل نظر پرداختند تا چاره اندیشی کنند. آنا ن میدانستند که ازیک سوی برای گسترش افکار پوسیده و مردم فریب خود نیاز به این مفتخواران دارند. ازسوی دیگرمیدیدند که این مفتخواران از قبیله عربها نیستند. آنان که خود را آقا بالا سرمرد م می دیدند و این ر ا یکی ازویژگیهای قبیله خود میدانستند. (به همین دلیل کلمه ای عربی بنام سید را یه شکل یک پیشوند به نام خود اضافه کرده اند. برگردان این کلمه به ایرانی میشود؛ رئیس؛ سرور وآقا. امروز میلیونها ایرانی فریب خورده ؛ بی فرهنگ و ازدرون تهی شده این کلمه عربی را کورکورانه استفاده کرده و میکند.بدون اینکه بداند که چه میگوید). این میهمانان ناخوانده به این نتیجه رسیدند که پیشنهاد مفتخواران را با یک شرط به پذیرند. آنان شرط خود را چنین بیان کردند:- چون ما متعلق به یکی ازقبائل عرب هستیم و برای حکومت کردن ازهمه دیگرانسانها شایستگی بیشتری داشته وداریم. به همین دلیل پارچه سیاه برسرخود می بندیم. این نشانه برتربودن ما و خاندان ماست. لذا شما مفتخواران که حلقه بگوشی خودرا به ما اعلام کرده اید وآماده هستید که پا به پای ما. ما را در اجرای برنامه هایمان یاری دهید. اجازه ندارید همچون ما از پارچه سیاه استفاده نمائید. شما میبایست به جای پارچه سیاه. پارچه سفید به سرخود به بندید. آغاز بکار بردن عمامه یا دستارسیاه و سفید از این پیوند شوم؛ ضد انسانی؛ به ویژه ضد ایرانی شروع گردید. اینان آنچنان بدبختی وفلاکتی بر سر این مردم واین کشورآوردند که دیگرهیچ فردی در این کشوریارای گفتن سخنی را نیافت. مگر اینکه آفای و اربابی این دو انگل اجتماع را پذیرفت

اینان تا جای کار را پیش برده ومی بردند که هردوسوار برپشت هرایرانی وافسارزدن برآنان. همه آنان را به سوی مرزهای سرزمینهای عربی کشانیده و میکشند. تا با کشته دادن آنان و به ویرانی کشیدن ایران به فکرواهی خود انتقام خون چندتن ازاجداد خود را که در1500 سال پیش برسرجنگ قدرت کشته شده اند. ازمیلیونها انسانهای بیگناه دیگر(عربها ) بگیرند؛ که فکر میکنند فرزندان افرادی هستند که چند تن از اجداد آنان را کشته اند

این انگلان اجتماع. این خفاشان سیاه و لاشخواران سفید. با تبلیغات پوچ خود آنچنان نادانی وابلهی برای ایرانیان آفرید ه اند؛ که هرگونه فکر کردن و اندیشیدن را از آنان گرفته و آنان را به یک مهره یا ماشین وبی اصل و نسب تبدیلشلن کرده اند. تا جائیکه مادرایرانی؛ میرود پیش آخوند ومیگوید:- این پسر من همانند شما آخوند ها فکر نمیکند. آخوندها نیزبا یاری این مادرفریب خورده ایرانی ویاری تنی چند ازفرزندان گول خورده ایرانی که تحت عناوین پاسداروبسیجی وغیره به مزدوری گرفته اند. این فرزند ایران زمین را در منزلش دستگیر میکنند ودربیدادگاهای رژیم تیربارانش میکنند. سپس برای تشویق این مادر فریب خورده. اجاه میدهند که او به پابوس جلاد بزرگی نام آخوند خمینی برود.
هم اکنون مردم آنچنان دردنیای فراموشی به سربرده و میبرند. که اگرازآنان به پرسی اجدادتان کیست.آنان به جای اجداد خود اجداد میهمانان ناخوانده عرب خود را نام میبرند. اگر کسی هم بخواهد که آنان را درجریان اشتباهاتشان قرار دهد. براثرهمانا تبلبغات این میهمانا ن نا خوانده. نه تنها حاضر به پذیرفتن اشتبا هات خود نیستند. بلکه برای دفاع از این یاوه ها ی که به خورد آنان داده شده. دست به کشت و کشتار انسان های دیگر نیززده و میزنند
بی هویتی این مردم فریب خورده همانند این می باشد که روسها بیایند درون ایران وپس ازچند سال. اگرازیک ایرانی به پرسی اجدات کیست. شروع کند به نام بردن اسامی روسی. یا اینکه امریکائیها وانگلیسیها بیاند دون ایران و پس ازچند سال اگرکسی از ایرانیان به پرسد که اجدادتان کیست. شروع کند به نام بردن اسامی امریکائی یا انگلیسی . اگرکسی هم ایرادی به اشتباهاتشان بگیرد. بنا به دستور شوریها؛ امریکائیها و انگلیسیها دست به کشت و کشتار انسان ها بزند.
این کار و بی هویتی که امروز گریبانگیر ما ایرانیان شده همانند این می ماند که من ازشهردیگری بیایم درون شهر دیگری. پس از مدتی اگر کسی از ساکنان این شهر به پرسد که پدر؛مادر و آبا اجدادت کیست. همگی ساکنان این شهر نام پدر و مادر مرا نام به برند و همزمان به این به اندیشند که پدر؛مادرو آبا اجداد شان همگی اوباش و قاتل بوده اند. و پدر و مارد من افرادی درستکارو ارزشمندی بوده و هستند
یک نگاه کوتاهی به همین سالنامه که ازآن بنام سالنامه ایرانی نام برده میشود به اندازید.اگربخواهید شاید بفهمید که چه اسا می؛ چه رخدادها؛ چه تاریخ تولدها وچه تاریخ وفاتها ی درآن تحت تاریخ ایران به خورد این ملت داده شده ومیشود

ما یک تعدای افراید داریم که سنگ امریکا را به سینه میزنند. زمانی که گفتگوازامریکا میشود. این افراد ازخود امریکائیها بیشترازامریکا دفاع میکنند. یک تعدادی افراد هستند که سنگ روسیه را به سینه میزند. اما هیچ کدام ازاین افراد روزی پنج باررو به کاخ سفید یا کاخ کرملین سربه زمین نمیگذارند
چون ما برای روش نمودن این لکه ننگ و مشکل تاریخی که نه تنها گریبانگیر مردم ایران شده. بلکه آتش آن دامنگیر ملتها ی دیگرهمچون ترک؛افغان؛کرد؛ بلوچ؛ ترکمن؛ بخیتاری؛ پاکستانی؛هندی؛بنگلادشی؛افریقائی؛ اروپائی؛ امریکائی وازهمه مهمترخود اعراب راگرفته؛ گفتگو از ایرانی وعرب کردیم. این ابهام ایجاد نشود که ما تفاوت بین ایرانیان و اعراب میگذاریم. آنچه مسلم است اینکه خود ملتهای عرب نیزدرآتش این فرهنگ نژاد پرستانه یک قبیله که خود و خاندان خود راشایسته تروبرترازدیگرانسانها میدانند.سوخته ومیسوزد. درنتیجه این وظیفه و کارهمه ما انسانها میباشد که یا یاری گرفتن ازدانش و آگاهی. ابتدا به شناخت وهویت خود به پردازیم و سپس دوشادوش یکدیگر همه با هم. فارس؛ عرب؛ ترک؛ کرد؛ افغانی؛پاکستانی؛ هندی؛ ینگلادیشی؛ افریقائی؛ اروپائی و امریکائی برعلیه این فرهنگ نژاد پرستانه به پا برخیزیم. تا بشترازاین اجازه ندهیم امپریالیست ومرتجعین با نفاق افکندن بین ملیتهای گوناگون و اشاعه چنین فرهنگی بخواهند وبتوانند بیشر از این خودوحکومتشان رابر مردم تحمیل نمایند

ما یک چیز مشترک دارم و آن اینکه همه ما انسان هستیم ومیبایست برای دست یابی به ارزشها خوب انسانی و دمکراسی کوشش نمائیم
زمانیکه سخنان نسرین به این بخش رسید. آنچنان خشمی برپریسا دست داده بود که به ناگهان از جا برخواست و فریاد سرداد:- دوست نازنیم. خشم تمامی سراپای مرا فرا گرفته. دارم درآتش این نادانی و ناآگاهی خود ودیگر انسانها به ویژه هم میهنان ایرانی خود میسوزم. با این گفته به بحش بزرگی ازحقایق تلخی که برسراین مردم رفته ومیرودآگاه شد.میترسم از بیان بیشتر حقایق دیگر کنترول خود را ازدست بدهم
نسرین روی به دوست خود پریسا کرد و گفت:- این خشم را کاملا" درون تمامی وجودت حس میکنم. به همین دلیل گفتگوی خود را دراین مورد در اینجا پایان میدهیم. اما ادامه آنرا دریک زمان دیگر با هم پی میگیریم
کوروش ایرانی

Monday, May 01, 2006

پرسش یک خواننده

پرسش یک خواننده
سلام. اول اينکه از طريق يکي از دوستان با اين وبلاگ شما آشنا شدم. دو مطلب آخري را به طور کامل و ساير مطالب را به طور موضوعي خواندم. من هر کسي با هر ديدگاهي که هستم،‌به افکار و عقايد شما احترام مي گذارم؛‌اما در اينجا چند سئوال از خود دارم. ـ شما از اديان مختلفي که در اين کره خاکي در ميان مردمان جهان وجود دارد ، سخن به ميان آورده و همه را به هيچ انگاشته ايد. خدا، پيامبر، قرآن،‌ اسلام، ‌مسيحيت و ... . نمي دانم در چه جامعه اي بزرگ شده ا يد، در کدامين خانواده. اما مي خواهم بدانم که آيا خانواده شما هم چنين ديدگاهي دارند؟‌ چگونه شد که به اين افکار و ديدگاه نسبت به جهان پيرامون خود دست يافتيد.؟ شما به ارواح اعتقاد داريد؟ آيا مسائلي که خارج از زندگي ماها و فراانساني رخ مي دهد، اعتقاد داريد و اگر داريد ،‌ چه ديدگاهي و عقيده اي نسبت به آن داريد.؟ به نظر اين سئوالات در ابتدا کافي باشد و شما نيز با پاسخ خود در وبلاگتان ، بتوانيد به بيان افکار و انديشه هايتان با توجه به ديدگاه ساير افراد با ديدگاه و عقايد مختلف و حتي مخالف، پاسخ دهيد.؟(سوالات زيادي دارم که در پيامهاي بعدي از شما خواهم پرسيد)
پاسخ
با دورود بر شما هم میهن گرامی . من در اینچا کوشش میکنم که به پرسشهای شما پاسخ بگویم. کوشش من این بوده و هست که با پژوهش و کاوشگری به بررسی مسائل گوناگون اجتماعی، سیاسی، دینی، فرهنگی و.... پرداخته و با این کار خود دست به روشنگری زده باشم یا بهتر بگویم انداختن نور و روشنای برتاریکی ها برای دیدن بهتر و سپس درک و داوری. به همین لیل داوری ازآن خواننده میباشد. اکنون اگرداوری شما ازاین کندوکاوها، بررسیها و پژوهش ها این است که از آنان به هیچ انگاشتن نام ببرید این داوری شماست. اما من کوشش کرده ام که هرگزچیزی را آنهم کورکورانه ازدیگران یا خانواده خود به شکل کورکورانه نگرفته وپیروی نکنم

من درجامعه با بهتربگوی درکشورایران بزرگ شده ام. دریک خانواده همانند میلبون ها خانوداه ایرانی دیگر که آخوند برای همه چیزوهمه کارآنان نه تنها نسخه نوشته. بلکه با تهدید وترساندن آنان اجرای بدون چون و چرای این کارهای را نیزازآنان خواسته و میخواهند. درنتیجه آنان نه تنها بدلیل ترس ودلهر، کورکورانه ازاین نسخه ها پبروی کرده ومیکنند بلکه برنامه ریزی آخوند سبب آن شده که اینان توان درک درست خوب وبد خود را نیز نداشته باشند. اما من هرگز نپذیرفتم همان کاری را انجام بدهم که دیگران یا خانوده من کورکورانه انجام داده و میدهند. بلکه به بررسی ژرف مسائل آن پرداخته ام
نه هم میهن گرامی. خانواده من دیدگاه مرا نداشته و ندارد. اساسا" دیدگاه من چه کاری دارد به دیدگاه خانواده من! خانواده تشکیل شده ازچند فرد و هرفرد دیدگاه خود را دارد البته اگرآن فرد دست به پژوهش وبرسی زده باشد وپس از آن بتواند آزادانه انتخاب نماید. اما اگرروش و کارپیروی کورکورانه را گزیده باشد یا بهتر بگویم به ارث برده باشد آن زمان شاید همگی دیدگاه یک سانی داشته باشند

همانگونه که بدان اشاره کردم. من ابتدا نخواستم پیروی کورکوران بکنم. همه چیزرا به ارث ببرم. بلکه دست به بررسی ، پژوهش و کاوشگری زدم. تا آزادی انتخاب داشته باشم. من اگر بخواهم خدای آفریده این شیادان را به پذیرم میبایست به همین دلیل شیطان آفریده آنان را نیز به پذیریم
من به ارواح و چیزی که شما ازآن بنام فراانسانی نام می برید اعتقاد ندارم. من به انسان وطبیعت ایمان دارم ومیدانم که انسان با الهام گرفتن ازطبیعت وبرخورداری ازخرد، دانش و تجربیات خود دست به دگرگونی طبیعت میزند. طبیعت دگرگون شده روی انسان اثرگذاشته و میگذارد و انسانی که تحت تاثیر طبیعت قرارگرفته، درطبیعت دگرگونی ایجاد کرده و میکند و این روند ادامه داشته وادامه خواهد داشت

درپایان می خواهم به دونکته اشاره نمایم
یک : تفاوت کسی یا کسانی که درودکانی بنام خدا آفریده اند و کسانی که به خدا اعتقاد دارند دراین است که آنانی که درودکان بنام خدا وشیطان را آفریده اند. اساسا" به خدا وشیطان آفریده شان عتقاد نداشته و ندارند و تنها به بهربردای از این درو دکان خود پرداخته و می پردازند. اما کسانی که به آنان تحمیل شده که خدای وشیطانی هست این است که اینان به این خدا ؛ شیطان وخدایان اعتقاد داشته و دارند و دچار گرفتاری پیروی کورکورانه بوده وهستند و خود را مذهبی نامیده ومینامند
دو: اساسا" تفاوت یک انسان پژوهشگر، کنجکاو، کاوشگر، آزاد اندیش و آزادیخواه با یک فردی که خود را مذهبی می داند دراین است که: فرد پژوهشگر، کنجکاو، کاوشگر، آزاد اندیش و آزادیخواه با تمام توان ازخرد ودانش خود سود جسته و می جوید تا به بررسی شناخته شده ها به پردازد وهمزمان به کشف ناشناختها دست یابد. اما یک فرد مذهبی ازبخش بزرگی ازدانش وخرد و اندیشه خود دست برداشته ومیدارد تا درپناه آنچه اوازآنان بنام دین وخدا نام برده ومی برد به راحت طلبی خود ادامه داده وبدهد وهرآنچه را درپیرامون آن رخ داده یا میدهد. پدید آمده یامی آید. به خدا نسبت داده وبدهد وخود را ازکاراندیشدن آسوده کرده و بکند، که این خواست خدا بوده و هست که اینگونه شد با میشود
کوروش ایرانی