Sunday, December 04, 2005

نامه یک کودک ایرانی

نامه یک کودک ایرانی

پیش از اینکه به نامه یک کودک ایرانی بنام کلاه اجباری جمهوری اسلامی برای کودک ایرانی به پردازیم. میخواهم در اینجا مورد را با یک پیشگفتار آغاز کنم

ازآنجا ئیکه هر کدام ازما به دلائل گوناگون وبااهداف مشترک خود که همانا مبارزه برای کسب آزادی و دمکراسی است، مجبور به ترک سرزمین، دوستان، آشنایان، بستگان وعزیزان خود شده ایم. وهم اکنون به دورازمیهن وهم میهنان دریک جوی باری پرازکوشش وشادمانی سکونت موقتی برگزیده ایم. میبایست تمامی توان وکوششمان این باشد که خود را به یک فرهنگ دمکراتیک، دانش، آگاهیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مجهز نمائیم. تا از یک سوی بتوانیم ازپس زندگی روزانه خود برآیم وازسوی دیگربرای پیوستن دوباره به میهن خود ایران گامهای استوار وپابرجاتری برداریم

برای موفقتیت وپیروزی دراین مهم همگی ما نیازمبرمی به پیوند تنگاتنگ با یکدیگروهم مهیهنان درایران را داریم
ما میدامنیم هم میهنان ما که در ایران زندگی میکنند. برای رسانیدن پیام خودشان به دیگرهم میهنان ودیگرانسانهای آزادیخواه. نیاز یه پیام رسان و پیام آور دارند
ما میدانیم که امکان پیام رسانی برای یکایک ما دراین جویبارکه آشیانه موقت ما است وجود دارد
ما بدرستی میدانم که وابستگی ما به هم دیگر وابستگی دوجانبه میباشد. وپیروزی هرکدام ازطرفین. به پیروزی طرف دیگربستگی دارد. داشتن پیوند تنگاتنگ با ایران یا بهتر بگویم این اقیانوس وهم میهنان داخلی. سبب گرفتن الهم، ائده، نظر وآشنائی باخواسته های آنان خواهد گردید. و اینان به نوبه خود سبب بالا رفتن توان ما خواهد شد. تابتوانیم نقش پیام رسانی و پیام آوری را به بهترین وجه ممکن ودرراستای خواست های راستین هم میهنان خود پیش ببریم

به همین دلیل از شما هم میهنان درخواست میکنم که چنانچه شما نیزآشنایان، بستگان، دوستان یاافرادی ازهم میهنان خود را میشناسید که برای آزادی، برای خدمت به انسانها، برای آبادی کشورمان ایران و برای برافکند ن رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی حاکم برایران مبارزه کرده اند ومینمایند ودرجریان مبارزه مزدوران آدم کش و آدم خواررژیم عزیزان آنان را به گونه ای به زندان افکنده اند، تیربارانشان کرده اند، مجبور به سکوت یا مجبوربه ترک سرزمین نموده اند. برای ما نامه بنویسید

فراموش نکنیم که پیروزما بستگی به همکاری، همگامی، همفکری تنگاتنگ ما دارد. همکاری، همفکری، همگامی همبستگی، آگاهی ودانش و فرهنگ دمکراتیک. پایه های حکومت های پوشالی و ضد مردمی همچون رژیم جمهوری اسلامی را می لرزاند. ودست بابی بدانها آزادی انسانها به ویژم ما ایرانیان را سبب میگردد. ودست نیایفتن برآنها پابرجای حکومت های ضد مردمی همچون رژیم جمهوری اسلامی است
پس از این پسشگفتار کوتاه. میپردازیم به نامه یک کودک ایرانی بنام کلاه اجباری جمهوری اسلامی برای کودک ایرانی

با درود به هم میهنان گرامی. من میخواهم در مورد زندگی خودم با دیگرکودکان دنیا درآن سوی مرزها. بویژه با کودکان ایرانی گفتگوی داشته باشم. ابتدا میخواهم یک داستان کوتاهی را که پدرم برایم گفته برایتان بیان کنم
یکی بود یکی نبود غیراز انسانها کسی دیگری نبود. دریک کویر سوزان چند تا بوته بود. که در کنار یکدیگر به زندگی کژدار ومریض خود ادامه میدادند. باهم روز سوزان کویری را شب میکردند. وشب سیاه این جولانگه شغالان را روز. یک روزی دوتا ازاین بوته ها درمورد مشکلات وگرفتاریهایشان با هم گفتگوی داشتند. ناگهان نسیمی وزیدن گرفت و یک ازبوته ها را از جا کند. بوته آزادی شده تکانی به خود داد تا به همراه نسیم سفرخود را آغازنماید. وزش نسیم گرد و غباررا ازچهره او زدوده بود. خرمی و شادابی ویژه ای به او دست داده بود. پیش ازاینکه سفرش را آغازکند. دستش را به سوی دوست دربند کویری اش دراز کرد. تا اورا برای آخرین باردرآغوش گیرد
بوته دربند خاک با چهره خاک آلود دوست آزادشده خود را درآغوش کشید وبه گرمی آفتاب کویرچهره اورا بوسه باران کرد. سپس نگاهی به چشمان دوست آزاد شده خود کرد. وچنین بیان داشت

اکنون که نسیمی وزیدن گرفت. وسبب آزادی توگردید. اکنون که تومیتوانی به همراه نسیم به آن سوی مرزها سفرکنی. اکنون که گرمای سوزان کویری را پشت سرمیگذاری. اکنون که این سیم های خار داررا ترک میکنی. اکنون که این دیوارهای بلند اسارت، بردگی، بی خانمانی، بیچارگی ونادانی را پشت سرمیگذاری. مسئولیت بسیاربزرگتری را می پذیری. زمانیکه به دیگرسرزمینها رسیدی. برای دیگر بوتها بگو وبیان کن که برما چه گذشت ومی گذرد. بگو و بیان کن که دیگر بوته های دربند کویرچه به سرشان آمد ومی آید. یگوکه در اینجا ازآزادی بیان ونوشتن این ابتدای ترین نیازانسانه خبری نیست. بگوکه دراین کویرسوزان تقاوتی بین انسانها وریگهای بیابان نیست. یک نفربرای بیشن ازپنجاه میلیون انسانهای دیگرتصمیم میگیرد. ونه تنها این پنجاه میلیون بلکه نسلهای آینده نیزمی بایست تصمیمات این انسان جاه طلب را پس از زندگی ننگینش کورکورانه اجرا نمایند. وهرگونه اعتراضی وایرادی مجازات مرگ دارد. پس از این گفتگو بوته دربند کویر. دوست آزاد شده خود را پیام نامگذاری نمود

من فکر میکنم که تمای شماهم میهنان من که به گونهای توانسته اید. خود را به آن سوی مرزها برسانید. مسئولیت بزرگتری را پذیرفته اید. هریک ازشما همانا بوته یاد شده. یک پیام آوروپیام رسان بزرگ هستید. پس ازاین پیشگفتار کونا. سخن را کونا میکنم ومی روم تا گفتگویم را درمورد زدگی خودم آغاز کنم

درود به همه بچه ها درسراسردنیا. من نامم بابک است وبه همراه خواهرم ایران پیش مادربزرگم زندگی میکنیم. شاید شما بخواهید ازمن به پرسید که چرا من وخواهرم پیش مادر بزرگم زندگی میکنیم. درسته است. چرا نزد مادربزرگم؟ اگرشما با توجه و به دقت به گفته هایم گوش نماید وایمان دارم که چنین خواهید کرد. برایتان بیان خواهم کرد که چرا. من هم همانند همه دیگر بچه ها پدرومادرداشتم. هردوی آنان آموزگار بودند. من با تمام وجوم دوستشان داشتم. آنان هم هم اینگونه. زمانیکه من هشت سالم بود. کلاس دوم دبستان بودم. یک روز آقای ریشوی که رئیس دبستان بود. مرا با خود به دفترمدرسه برد و پرسید

ـ بابک برایم تعریف کن زمانیکه تو با پدرومادرت درخانه هستی. آنان درمورد چه چیزهای با هم گفتگو میکنند؟ توی خانه چکار میکنند؟ امام خمینی را دوست دارند؟ توی خانه نمازمی خوانند؟
و چند تا پرسش دیگر که من همگی آنها را به یاد نمی آورم. من درپاسخ به این پرسشها گفتم: پدرومادرمن خمینی را دوست ندارند. من هم همچنین. آنان توی خانه نماز نمی خوانند. آنان مخالف خمینی هستند. من هم خمینی را دوست ندارم. پدرومادرمن نه تنها با هم. بلکه با دیگرهمکاران خود که به خانه می آیند درمورد گرفتارهای مردم و کشور ایران گفتگو میکنند. آنان می پرسند

چرا جنگ توی کشورما وجود دارد؟ چرا این همه بدبخت وبیچاره توی کشور ما هست؟ چرا آزادی برای بیان گرفتاریها و مشکلات وجود ندارد؟ چرا ما بایست این هم انسانهای بیکار و بی خانمان داشته باشیم؟ چرا بایست یک نفر برای یک کشور، یک ملت تصمیم بگیرد؟ چرا ما میبایست این هم بیسواد داشته باشیم؟ و خیلی چیزهای دیگر که من همه آنها را به یاد نمی آورم
من فکر کردم که رئیس دبستان که خودش یک آموزگاراست ازشنیدن گفته های من خیلی خوشحال و شادمان خواهد شد. من فکر کردم ممکن است اوهم هم چون پدر ومادرمن بخواهد که به کشور وهم میهنان خود کمک کند. به همین دلیل کوشش کردم بیشتروبیشتر برای او تعریف کنم
در پایان آقای ریشوی رئیس دبستان دست برد توی شکلات های که بروی میزکارش بود و دو تا از آنها را به من داد

چند روز پس ازاین پرسشهای که رئیس ریشوی دبستان ازمن نمود. و تعریفهای که من برایش کردم. پدرومادرمن بوسیله سپاه پاسداران جمهوری اسلامی دستگیر شدند. پس ازاین دستگیری هردوی آنان زندانی شدند. ما دیگر نتوانستیم آنان را ببینیم. من وخواهرم ایران بسیارگریه و زاری کردیم و میکنیم. چرا که ما بدون آنان وبدورازآنان توان زندگی کردن نداشتیم. بویژه خواهرم ایران که به دلیل سن کمتر وابستگی بیشتر یه پدرومادرم داشت
مادر بزرگم برایمان تعریف میکند. که پدرومادرم زندانی سیاسی بودند. آنان خود را در برابرمردم ایران، کشورایران، دیگرانسانها ونسل آینده مسئول می دیدند. به همین دلیل برای آنان مشکل بود که حکومت ستمکارانه ودیکتاتوری آخوند ها را به سرکردگی خمینی به پذیرند. آنان عاشق مردم عاشق انسان وآزادی بودند. پدرومادرم کوشش کردند. تمامی وقت آزاد خود را برای آزادی، آرامش، رفاه وآسایش انسانها بکار گیرند. آنان با تمام توان خود مخالف جنگ بودند. جنگی که تنها مردم عادی را در کام خود بلعید ومی بلعد

پس ازچند ماه زندان وشکنجه های زیاد.هردوپدرومادرمان بوسیله جلادان خمینی تیرباران شدند. اکنومن وخواهرم ایران بدون پدرومادرهستیم. به همین دلیل هردوی ما نزد مادربزرگمان زندگی میکنیم. مادر بزرگم میگوتید که آدمکشان رژیم جمهوری اسلامی. پس ازتیر باران پدرومادرم. جسد شان را تحویل خانواده شان ندادند. خانوانده اجازه به خاک سپردن و سوگواری را نیافت. هم اکنون نمیدانیم که پدرومادرمان درکجا وچگونه دفن شده اند. برای من وخواهرم مهم نیست که آدمکشان، این آخوند های عمامه سیاه و سپید. پدرومادرمان را کجا وچگونه بخاک سپردند. آنچه مهم است. این که آنان پدرومادرمان را ازما گرفتند. زندانشان کردند. شکنجه اشان دادند. وسپس تیربارانشان کردند. جرم آنان آزادی خواهی و مردم دوستی بود. چرا که آزادیخواهی، عشق به مردم وانسان ومیهن دررژیم جمهوری اسلامی جرم است و مجازات اعدام دارد.

پس از چند ماه ازتیرباران کردن پدرومادرم. یک روز دونفر آخوند به همران دو نفر جوان ریشوی دیگر بخانه ماآمدند. با توجه به اینکه من و خواهرم ایران به همراه مادربزرگمان خیلی از آنان نفرت داشتیم وداریم. ونمی خواستیم که چهره پلید شان را بیینیم. ولیکن آنان وارد خانه مان شدند. یکی ازآخوندها که پارچه سیاهی برسرداشت. کوشش کرد که با کلمات فریبنده و رفتاری به ظاهر کودک دوستانه. دست نوازش به سرخواهرم بکشد. ولی خواهرم اززیادی تنفروخشم فریادی کشید وبه سوی مادربزرگم دوید. آخوند دیگرکه پارچه سفیدی برسرداشت. خواست رفتارهمانندی بامن نماید. اما من با گرفتن دست او. دست ناپاکش را به عقب راندم. سپس رو به آنان گفتم

از منزل ما بیرون بروید. پدروماردرمان را کشتید. اکنون آمده اید که دست نوازش به سرمان بکشید. شماآخوندها قاتل هستید.آدم کش هستید. انگل اجتماعید. نژاد پرستید. نگاه کنید به عمامه هایتان. همه بدبختیها وگرفتاریهای مردم ایران ازاین عمامه های سفید وسیاه شما آغازمیشود.
ولیکن آنان دست ازرفتارشان برنداشتند. به زور وارد اطاق شدند. سپس هر دو به همراه دوتن ازجوانان ریشوکه به همراهشان بودند. شروع به وراجی های همیشه گیشان کردند. آنان به وسیله های گوناگون خواستند که ما را فریب بدهند. ونه تنها ازکشتن پدرومادرمان شرم نداشند و ندارند. بلکه کوشش کردند که ماهم کورکورانه اعدام شدن پدرومادرمان رابه پذیریم. به پذیریم که رژیم جمهوری اسلامی کاردرستی کرد. ومیبایست که پدرو مادرمان را می کشت.
آنان خیلی وراجی کردند. من همه وراجی هایشان را به یاد نمی آورم. ولی برای آگاهی هم میهنانم. به بخشی از پر حرفی های آخوندها اشاره میکنم

ـ گوش کن کودکم. پدروماردرشما مخالف امام خمینی بودند. اماخمینی برای اجرای قوانین خدا کار میکند. مخالفت با خمینی مخالفت باخدا میباشد. چون پدرومادرشما با خمینی دشمنی نمودند. معنایش این است که آنان دراصل با خدا دشمنی کردند. کسی که باخدا دشمنی کند. مجازاتش اعدام است. کسانیکه با خداوند دشمنی کنند. نخواهند توانست که به بهشت بروند. پدرومادرشما ازافرادی بودند که به جهنم فرستاده شدند. واین اولین مجازاتشان بود

این وراجی های آخوندها برایم تازگی نداشت. این یکی ازاساس کارحکومت های مذهبی است. رئیس دبستان نیزهمانند دیگرعوامل رژیم می گفت
ـ ما انتخاب شده افراد بالاترازخودما ن هستیم. وافراد بالاترازما انتخاب شده دولت هستند. و دولت مورد تائید ولایت فقیه وولایت فقیه مجری قوانین خدا است. مخالقت با ما و رژیم. مخالفت با خدا است. ومجازات مرگ دارد. و نیازی به دادگاه و محاکمه ندارد

آخوند درادامه وراجی های خود گفت
ـ اکنون اگرشما می خواهید بچه های خوبی باشید. باید اماخمینی را دوست بدارید. اگرشما چنین کنید. خداوند گناهان شما را خواهد بخشید. شما با این کارتان میتوانید بهشت رقتن را برای خوتان بخرید. شما می بایست برای دیگر کودکان در دبستان تعریف کنید. که پدرومادرتان انسانهای خوبی نبودند. ومی بایست کشته می شدند. با این کارهم خداوند از شما راضی و خرسند خواهد شد. هم گناهانتان بخشوده خواهد شد. و دیگرکودکان وپدرومادرهایشان خواهند فهمید. که نبایستی با امام خمینی و جمهوری اسلامی مخالفت و دشمنی نمایند.

وراجی آخوندها آنچنان خشمی دردلم افکنده بود. که تمامی سراپای تنم خیس عرق شده بود. درتمامی این مدت به پدر و مادرم فکر میکردم. زمانی را به یاد می آوردم که به مدرسه می آمدند. تا من و خواهرم را با خود به منزل ببرند. با اولین نگاهشان گونهای مارا بوسه باران میکردند. درآغوشمان میکشندند. تا با تن گرم و رفتار مهربانانه خود احساس، عاطفه، مهر، محبت وعشق را به ما بیاموزند. زمانی را بیاد می آوردم که به همراه خواهرم ایران ازسروکول پدرمان بالا میرفتیم. و به بازی کودکانه می پرداختیم. لحظاتی را بیاد می آوردم. که پدرم هر دوی ما را به آغوش میکشد تا یرامان داستاهای شیرین و دلتشین کودکانه تعریف کند. اکنون چگونه می توانستم چنین وراجی های را از دونفرآخوند پلیدعمامه سیاه و سفید بپذ یرم که پدرومادرمن میبایست بدست این آدمکشان کشته می شدند

دیگرتوان شنید وراجی های آخوند ها را نداشتم. مشت های خود را آنچنان گره کرده بودم. که گوی هیچ نیروی در جهان توان و یارای بازکردن آنا را نداشت. به ناگهان به سوی آخوند عمامه سیاه حمله ورشدم وباصدای بغض آلود و فریادهای ناشی ازخشم سروصورت او را مورد ضربات مشت خود قرار دادم

ناگهان لگد یکی ازافراد ریشومرا بگوشه ای ازاطاق افکند. سیاهی جلوی چشمانم را گرفت. دیگر یارای بلند شدن از روی زمین را نداشتم. دراین لحظه بود که مادربزرگم به ناگهان ازجا برخاست وبه سوی آخوند عمامه سفید حمله ورشد. او درحالیکه ریش آخوند را درون دستایش گرفته بود و آخوند همانند موش ترسوی با بدنی سرا پا لرزانش می لرزید. مادربزرگم هم چون شیری فریا برآورد
ـ انگل اجتماع، سربارجامعه، آدمکش، قاتل، جلاد انسانهای آزادیخواه، سمبل نژداد پرستی، عامل بدبختی وفلاکت انسانهای نا آگاه، بیگانه قلدور و زورگو ببند این دهان نا پاکت را. برو بیرون از این خانه. پسرم و همسرش به جرم مردم دوستی، میهن پرستی و آزادیخواهی کشتید. اکنون ازجان فرزندان خردسالشان چه میخواهید

چند دقیقه ای بیش به درازا نکشید که هردوآخوند به همراه دو همراه ریشویشان خانه را با ترس ولرزترک کردند
خواهرم ایران که ازرفتارددمناشانه آخوندها وهمراهان ریشوومزدورشان بسیارترسیده بود. به ناگهان فریاد گریه سرداد واوکه دیگر یارای ایستادن روی پای خود را نداشت به زمین افتاد. مادر بزرگم اورا به آعوش کشید و شروع به نوارشش نمود. مادربزرگم درحالیکه خواهرم ایران را در آغوش داشت و به چهره گریان او نگاه میکرد با این کلمات اورا نوازشش می نمود
ایران عزیرم، ایران، امیدم، ایران جانم، ازجان عزیزترم، گریه مکن، گریه مکن، ایران گریه مکن، گریه مکن امید و آینده من ایران، گریه مکن ایران، گریه مکن ایران

این یک گوشه ای از زندیگی من و خواهرم ایران ومادریزرگمان بود. من میدانم که ما تنها خانواده ای نیستیم که دارای این چنین مشکلاتی دراین کشورهستیم. کودکان و خانوانهای در این کشور وجود دارد که گرفتارتهایشان بیشتر و بدتراز ما است
با سپاس ازاینکه با توجه به سخنان من گوش فرادادید
بابک یکی از فرزندان ایران زمین ودربند رژیم جمهوری اسلامی حاکم برمردم و کشور ایران
کوروش ایرانی

مبارزه با فرهنگ بیگانه

مبارزه بافرهنگ بیگانه
فرهنگ تشکیل شده از چیزهای آموخته شده بنام آداب، سنن، آئین، دانش، زبان که همگی دریک دگرگونی مداوم بوده و میباشند. اینها بوسیله سمبل و زبان ازنسلی به نسل دیگر داده شده و میشود. به همین دلیل ما انسان را یک فردی میدانیم با کوله باری از فرهنگ
اما مسله فرهنگ زودائی و مبارزه با فرهنگ بیگانه موردی است که بیشترما ایرانیان همانند دیگرانسانها به آن توجهات زیادی نشان داده و می دهیم. تاجائیکه سردمداران رژیم جمهوری اسلامی نیزبا آگاهی به این توجه ایرانیان به این مسئله وهمزمان نا آگیهای این ملت که به اشتباه خود را بافرهنگ میداند. هرازچند گاهی سخن از فرهنگ زودائی ومبارزه با هجوم فرهنگ بیگانه میزنند تا بدین وسیله بتوانند ملتی را که ازدرون تهی کرده اند در دنیای نا آگهی و خیال بافی بیشتر نگهدارند
به همین دلیل ما میخواهیم بدانیم که
دانش و آگاهی ما ایرانیان نسبت به شناخت مرزهای فرهنگ بیگانه و فرهنگ ایرانی تا چه پایه ایست؟
چه چیزی را اساسا" ما فرهنگ ایرانی می نامیم و چه چیزی را فرهنگ غیر ایرانی؟
ازنظر سردمداران رژیم جمهوری اسلامی چه فرهنگی ایرانی و یا بیگانه شناخنه میشود؟
ما می خواهیم بدانیم که ما ایرانیان درروند تاریخ چه چیزی یاچیزهای را همچون کالاهای وارداتی وارد کره ایم؟ چه جیز یاچیزهای را سردمداران رژیمهای گوناگون که دراین سرزمین حکومت کرده اند و میکنند. بنابه نیازحکومتهای خود به ایران وارد کرده اند ومیکنند؟ وایرانیان را نیزمجبور به پذ یرفتن آن یا آنها نموده اند ومیکنند
اساسا" ما چه روشهای را انتخاب کرده و چه راه یا راهای را پیموده ایم

آنچه مسلم میباشد اینکه اگر یک ملتی بخواهد به شکوفائیهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی واجتماعی دست یابد. میبایست درپیوند تنگاتنگ با دیگرملیتها باشد. هرجامعه ای، هرملتی ازنظرما به یک گلستانی می ماند که هم دارای گلهای رنگارنگ وگوناگون میباشد. هم داری بوته ها وخارها. هرملتی وهرفردی برای رشد و تکامل خود نیازدارد که به گردش دردرون این گلستانها پرداخته وبا چید ن بهترین گلها و گردآوری آنها درگلستانی که خود درآن زندگی میکند. آنرا به زیباترین وبهترین گلستانها تبد یل نماید
زندانی کردن خود دردرون یک گلستان. به این فکرکه جای که من زندگی میکنم بهترین مکان هاست. وکشیدن دیوار بر پیرامون آن. نه تنها مانع بزرگی درمسیرتکامل خواهد بود. بلکه چنین تفکر و اندیشه ای سبب آن خواهد شد که جامعه روز به روز ازهمه جهات رو به واپسگرائی نیزبرود

با این پیشگفتارهدف ما این است که نشان دهیم. بررسی و گردش دردرون گلستانهای گوناگون ودسته کردن گلهای رنگارنگ. نه تنها هیچ گونه اشکالی نداشته وندارد. بلکه سبب کسب دانش بیشتربرای فرد وزیبائی وخرمی بیشتری نیز درگلستان خواهد شد. اما همانگونه که گفته شد دسته کردن گلها. نه دسته کردن خارها
اکنون چه چیزی را ما گل می نامیم. وچه چیزی را خار. این دیگر بستگی به دانش، خرد، اندیشه وآگاهی ما دارد. زمانیکه ما به گردآوری ودسته کردن خارها می پردازیم. یا ما را به اجبار به گرد آوری آنها وادارمان کرده ومیکنند. چنین کاری نه تنها سبب بد بختی ما گردیده ومیگردد. بلکه برای نسلهای آینده ما نیزخانمان سوز و ویرانگر خواهد بود. درچنین شرایطی است که ما میبایست به چگونه گردآوری، به این مونتاژ، این ترکیب، این درهم آمیختن، این دسته کردن و به هم بافتن را زیرپرسش برده. تا با بررسی ژرفتر ودرک وموشکافی بیشتر آن را بفهمیم و دریابیم که این ترکیب از کدامین گونه بوده ومیباشد.

ما میبایست بدانیم که اگرکشورهای صنعتی پیش رفته به آگاهی، به تکنولوژی، به تمدن، به اینکه انسان چه باید بکند و چیه باید انجام یدهد دست یافتند. راهی را پیمودند و می پیمایند که ما در پیشگفتارخود به آن اشاره کردیم. ونامش را دسته کردن گلها و چیدن بهترین گلها وکشت آنها در بوستانها وگلستانهای بوده وهست که آنان درآن زندگی کرده ومیکنند
اما درکشوری همچون ایران یا بهتربگویم سردمداران حکومتهای حاکم برایران ومردم ایران به گردآوری خارهای دست زدند و زده اند که جزخانما نسوزی و ویرانی برای مردم وکشورایران نتیجه دیگری نداشته وندارد. اینان با برپای فاستیستی ترین حکومتهای خودکامه همچون رژیم جمهوری اسلامی وتحمیل مذهبی ارتجاعی وموهوم پرستانه هم چون اسلام. نه تنها مردم را زیر فشار چنین حکومتها ومذهبی قرارداده اند ومی دهند. بلکه مردم را ازبهرمند شدن، ازبررسی وگردش دردرون گلستانها ودسته کردن گلها نیزمحروم نموده اند. دریک کلام اند یشید ن وخواب خوش را نیزازمردم گرفته اند

در کشوری هم چون ایران که شیوه وسیستم حکومتی و مذهب آن با زور شمشیر، زندان، تبعید، تهدید، ترور، کشتن، بدارآویختن و بستن مالیاتهای سنگین برروی دوش مردم، برمردم تحمیل شده ومیشود. درکشوری همچون ایران که رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی حاکم برآن آزادیهای فردی، آزادی بیان، آزادی نوشتن، آزادی زندگی کردن، آزادی انتخاب وفکرکردن، را ازمردم گرفته. و انسانها برایش همانند ریگهای بیابان بی ارزش بوده ومیباشند. برای چنین ملتی بسیار مشکل خواهد بود که بخواهد و بتواند دانش و آگاهی درمورد فرهنگ خود و دیگر فرهنگها کسب نماید. سپس با شناخت مرزهای بین فرهنگ ملی و بیگانه به میارزه با آن به پا خیزد

درچنین شرایطی این رژیم حاکم برایران و مردم ایران بوده وهست که به مرزبندی فرهنگ بیگانه و ملی و به اصطلاح به مبارزه آن پرداخته وخواهد پرداخت. دراین راستا رژیم برای پیاده کردن سیاستهای ضد ملی و ضد مردمی ازانسانهای کوردل، بیسواد، باسواد جاه طلب وسودجو، افرادی که شستشوی مغزی شده اند، سود برده وخواهد برد. تا زیرپوشش مبارزه با فرهنگ یبگانه به مبارزه با فرهنگ ملی مردم به پردازد وآنچه را که خود خواسته و میخواهد بعنوان فرهنگ ملی به خورد مردم بدهد

ما برای جلب توجه شما هم میهن گرامی به چند مورد زنده اشاره میکنیم
شما به ویژه آموزگاران، دانش آموزان وفرهنگیان می بینید. که سردمداران رژیم جمهوری. این سرسپردگان بیگانه و ضد ایران و ایرانی شعرزیبای که برروی جلدکتابهای درسی نوشته شده بود
توانا بود هرکه دانا بود زدانش دل پیربرنا بود
را برداشتند و به جای آن عبارت عربی ومذهبی تعلیم و تربیت عبادت است راجایگزین کردند. اکنون این کوردلان بیسواد، این سواد داران بیسواد وجاه طلب، این سودجویان که فریب آخوندها را خورده اند و میخورند. این را فرهنگ زودائی و مبارزه با به اصطلاح هجوم فرهنگ غرب میدانند. آخوند خمینی با تهد ید وبکارگیری زور مردم ایران را وادار نمود که همه نوشتهای خود را با کلمه عربی بسمه تعالی آغازنمایند
رژیم با برپائی روزنامه ها و نامگذاری آنها به نام سلام، ابرار و ده ها نام عربی دیگر. نامگذاری بیمارستانها، مراکز همگانی، خیابانها، ارگانهای دولتی، ارتش، سپاه به نامهای همچون بقیته الله ، نصر، ذوالفقار، عاشورا، صاحب زمان، ابوذر، ولیعصر، قدس و غیره که هیچگونه نسبتی باایران، ایرانی و فرهنگ ایرانی نداشته وندارد، نامگذاری کرده و میکند

نام ارگانی را بنام جمعیت شیر وخورشید را برداشته و به جای آن نام هلال احمر را میگذارد. سمبل شیر وخورشید که شیرآن سمبل قدرت و نیرومندی است وخورشید آن سمبل روشنائی و نور ازروی پرجم ایران برداشته و یک علامت کپیه شده از نشانه های علوم هندسی درزمان یونانیان را که بیشترشباهت به کله یک گاو شاخدار را دارد، بکا ربرده ودربکار بردن آن نیزآیها وتفسیرهای من درآوردی نیزبه خورد این مردم فلک زده نیزدادند
خواندن نماز وقرآن به زبان عربی. بلغورکردن کلمات عربی درگفته های نماز به اصطلاح جمعه و هرسخرانی دیگر. عمامه، عبا، مسجد وبارگاها و بتکده های مذهبی. ازنظرسردمداران رژیم جمهوری اسلامی و سرسپردگان آن بخش بزرگی از فرهنگ ایران به حساب آمده و می آید. تاجائیکه می بینیم امروزه هزاران ومیلیونها افراد بیسواد و باسواد گول خورده چیز دیگری جز اینها رابه عنوان فرهنگ ایرانی نمی شناسند

اکنون این قوم ضد ایرانی وآن گروه ازما ایرانیان به خواب فرورفته، پرمدعا و بیسواد که همچون برد گان، گله وار از درون تهی شده یا بهتر بگویمان تهی کرده . یاری تشخیص و تمیز دادان را ازدست داده ایم یا بهتربگویم ازمان گرفته اند. سبب آن شده که امروز یک آخوند که تمامی وجودش سمبل فرهنگ بیگانه عربی بوده و میباشد. با داشتن عبا، عمامه ، ردا ونعلین وبلغورکردن کلمات عربی یکه تازمبارزه با هجوم فرهنگ بیگانه باشد. اکنون برای اوواین ملت نیزعبا، عمامه، ردا، نعلین وعربی گفتگو کردن دیگر فرهنگ بیگانه به حساب نه آید. تاجائیکه امرزه بیش ازنود درصد اسامی مردم ایران نیزعربی بوده و هست
اگر ما نگاهی کوتاه به هیتلرو مبارزات نژاد پرستانه آن بکنیم. متوجه خواهیم شد که هیتلراز دیدگاه نژاد پرستانه خود انگشت کوچک آخوند نژاد پرست و ضد ایزانی نبوده ونخواهد بود. کاری که امروزآخوندها درایران کرده ومیکنند همانند این میماند که بوش آمریکائی ودارودسته آن به ایران آمده و با آن لباسهای ویژه کابویشان فریاد مبارزه با فرهنگ بیگانه سردهند

ما دراین گفتگوی کوتاه. سخن از دسته کردن گلها. سخن ازگردش دردرون گلستانهای گونه گون. سخن ازتمیزدادان گل ازخار. سخن ازاتنخاب وداتش وآگاهی. سخن ازپیروی کورکورانه وتحمیل. سخن ازدورا ه و روش نمودیم. ولی پرسش ما این است که: درزندگی روزانه. دربکارگیری امکانات. دربرنامه ریزی. درآینده نگری وشناخت مرزها. تا کنون کدامین راه را برگزیده ایم؟ کدامین راه را تا به کنون پیموده ایم؟ و کدامین را ه را می آیم که در آینده نزدیک و دور برگزینیم و به پیمایم؟

کوروش ایرانی

غرب زدگی، عرب زدگی و هویت

غرب زدگی، عرب زدگی و هویت

درنوشته پیشین بنام دوروی سکه اشاره ای کردیم به مثلث شوم بنام توده ای؛ سلطنت طلب و حزب الله ای یا بهتربگویم دوزدالله ای . سپس گفتگوی خود را ادامه دادیم درمورد سیاست های خانمانسوز شاه و شیخ و درپایان نیزسخنی داشتیم با کسانی که در رده ها و پست های گوناگونی دررژیم جمهوری اسلامی بکار گرفته شده اند. درآنجا اشاره نمودیم که دربخش دوم دوروی سکه. نگاهی خواهیم داشت به غرب زدگی؛ عرب زدگی و هویت
ولی پیش ازاینکه به این مسئله به پردازیم. من میبایست دراینچا به چند مورد اشاره ای داشته باشم

یک : مسئله هویت نمیبایست با مسئله قوم گرای اشتباه گرفته شود. چرا که با فرهنگ حاکم برجهان سوم بویژه در خاورمیانه و کشورمان ایران، ما با پدیده دیگری بنام قوم گرای مواجه هستیم. وآن اینکه بخشی ازهم میهنان کرد؛ آذری ؛ عرب و بلوچ به ویژه کرد ها. با بیان مسله ملی گرای و حمله به آن. و نام بردن از حاکمیت فارس ها برایران. میخواهند کشور مستقل قوم خود را برپا نمایند. بدون اینکه به اندیشند. چرا به آنچه که خود حمله میکنند. یعنی ملی گرای. میخواهند به خیال خود به شکل بسیار ویرانگرانه ترآن که قوم گرای باشد دست یابند. غافل ازاینکه مشکل جهان سوم. بویژه کشورمان ایران. نبودن دمکراسی بوده و هست. و چنین کشوری نیاز به دمکراسی دارد، نه حکومت های ملوک الطوایفی و قومی . من امید وارم که با هم بتوانیم. در یک بررسی جداگانه ای بنام دمکراسی یا قوم گرای درایران به این پدیده به پردازیم

دو: من بدان ایمان دارم که. شناخت هویت؛ سکوی است برای هرانسانی که با شناخت آن وایستادن برروی آن. میتواند هم چون یک انسان آگاه وآزاد اندیش هم خود را از پیروی کورکورانه رهای داده. هم اینکه به یاری دیگرانسانها به شتابد و سیاست پیروی کورکورانه. یعنی شیعه گری را افشا نموده. ودردرازمدت با ریشه کن کردن این فرهنگ خانمان سوز. به درودکان شیادانی بنام آخوند و رهبران اسلام پناه را برای همیشه درایران و سراسر جهان پایان دهند

سه : بررسی ژرف این مسئله. یعنی غربزدگی؛ عرب زدگی و هویت نیاز به زمان بیشتری دارد. تا با نوشتن کتاب دراین زمینه. بتوان آن را بیشترریشه یابی نمود. وبا آوردن اسناد و مدارک زنده گوناگون ازجامعه کنونی ایران. از رفتارها؛ کردارها؛ اندیش ها؛ برخورد ها و بررسی ها. بتوان در پهنه بسیارگسترده تری پژوهش کرد. ولی من درجا کوشش میکنم که به چند موارد اشاره نمایم. تا شاید آغازی باشد برای هریک ازما که میخواهیم با کسب دانش وآگاهی به شناخت درست هویت خود به پردازیم و بیش ازاین کورکورانه پیرومسائل دیکته شده نباشیم و نشان بدهیم که پیروی کورکورانه نمیکنیم. یا به زبان آخوندی یاعربی. شیعه نیستیم. و شیعه گری را محکوم می نمائیم

پس ازاین پیشگفتار. گفتگوی خود را پیرامون غرب زدگی؛ عرب زدگی و هویت پی میگیریم
برخوردها؛ رفتارها ؛اند یش ها؛ بینشها؛ بررسیها؛ تجزیه و تحلیل ها و بیشترکارهای که بیشترما ایرانیان درمسائل روزانه خود انجام داده و میدهیم. نشان داده و میدهد که. بیشترماها کم و بیش تربیت شده آخوند وفرهنگ آخوندی هستیم. شوربختانه این پدیده درپهنه بسیارگسترده ای ودرمیان همه گروها : شهری؛ روستای؛ با سواد؛ بیسواد؛ مخالف رژیم؛ موافق رژیم؛ بخشهای پائین و بالای جامعه؛ مذهبی؛ غیرمذهبی؛ سیاسی؛ غیر سیاسی؛ چپ؛ راست؛ انقلابی؛ محافظه کار؛ استثمارگر؛ استثمارشده ؛ درهمه جا وهمه گروها دیده میشود
زمانیکه بیشترماها دهان خود را باز کرده تا سخنی بگوبیم. دست به قلم شده تا چیزی را بنویسیم. نا خود آگاه وبدون اینکه به اند یشیم. آنچه را که میگویم ومی نویسیم. بخشی ازتفکر وتربیتی است که آخوند درزمان بیش ازهزارو پانصد سال آنرا در جامعه ایران حاکم نموده. وما نیز بدون توجه به آن کورکورانه مسائلی را بیان میکنیم ومینویسیم که فکرمیکنیم درست بوده وما با دانش وآگاهی خود بدانها دست یافته ایم. غافل ازاینکه طوطی وار و کورکورانه سخن گفته و نوشته ایم
همانگونه که در پیش بدان اشاره شد. ما دراین جا امکان بررسی همه این موارد و پدیده ها را نداریم. به همین دلیل گفتگوی خود را دریک چهارچوب محدود مرزبندی میکنیم. تا بتوانیم ضمن اشاره نمودن به چند موارد. گفتگوی خود را جمع بندی نمایم. این چهارچوب تشکیل شده است از
یک : اشاره ای بسیارکوتاه. به سردمداران و زورگویان. پس ازحمله اعراب به ایران وحاکم شدن مذهبی بنام اسلام و شیعه گری
د و : اشاره ای به چند نویسنده و افراد سیاسی
سه : اشاره ای بسیارکوتاه. به مجاهدین خلق درزمان حکومت حاج محمد رضاشاه پهلوی ورژیم آخوند حاج سید روح الله خمینی
چهار: اشاره ای به گفتارها؛ کردارها؛ رفتارها واندیشهای بخشهای گوناگون وگروه های گوناگون در جامعه کنونی ایران

بیشتر ما میدانیم که پس ازحمله اعراب به ایران وحاکم شدن مذهبی بنام اسلام وشیعه گری. زورگویان وسرسپردگان زیادی بنامهای خلیفه وشاه براین کشور و مردم آن حکومت کرده اند ومیکنند. به همین دلیل ما دراینجا با نام بردن ازخلفای عباسی؛ شاهانی همچون فتح علی شاه؛ ناصرالدین شاه ؛ مظفرالدین شاه؛ محمد علی شاه ؛ رضا شاه و محمد رضا شاه . به دوتای آخری یعنی حاج رضا شاه وحاج محمد رضاشاه پهلوی اشاره میکنیم. چراکه فکرمیکنیم که مشت نمونه خروار باشد. و بقیه را میگذاریم به عهده شما هم میهنان گرامی
درمورد نویسندگان وسیاسیون. اشاره ای میکنیم به جلال آل احمد یا بهتر بگویم حاج جلال آل احمد؛ احسان طبری؛ کیانوری وصمد بهرنگی
درمورد مچاهدین خلق. اشاره ای میکنیم به روش فکری؛ تربیتی و واکنش یک زندانی مجاهدخلق درزمان رژیم پیشین و روش فکری؛ تربیتی؛ وبرنامه های مسعود رجوی در رژیم کنونی وبرای آینده ایران
درمورد بخشهای گوناگون جامعه ایران. همانگونه که گفته شد. نگاهی خواهیم داشت به گفتار وکارکرد روزانه بیشتر ما ها که از خود نشان میدهیم وارزشهای که با آن زندگی میکنیم

بیشترماایرانیان شنیده و خوانده ایم که حاج رضا شاه مخالف آخوند ها بود. وکوشش نمود که آنان را سرکوب نماید. و درمورد حاج محمد رضا شاه پهلوی میشنویم ومیخوانیم که اومیخواست ایران را به دروازهای تمدن بزرگ برساند. وجامعه نوین به شکل جوامع اروپای درایران پایریزی کند. ما دراین نوشته با اشاره ای کوتاه میخواهیم به دوگانگی و تضاد فکری و کارکرد این پدروپسرنگاه کوتاهی داشته باشیم

ازاینکه چرا اسم رضا شاه؛ رضا بود. میگذریم وآن را می پذیریم. چرا که این پدرومادراوبوده اند. که نام رضا را. برای فرزند خود انتخاب نموده اند. اکنون پدرمادراوتا چه اندازه مذهبی بوده اند، کاری بدان نداریم. ولی زمانیکه ما می بینیم که خود حاج رضا شاه پهلوی. یک سرهنگ ارتش آن زمان بوده وازنزدیک درپیوند با مذهبیون بانفوذ زمان خود بود و دررویاروی با آنان، خود را مخالف سرسخت آنان میدانست. با وجود این نام دوقلوی مذهبی. محمد رضا را برای فرزند خود انتخاب می نماید. اوپس ازبه قدرت رسیدن. همانند سرسپردگان پیشن وبرای مردم فریبی. اولین کاری که میکند اینکه راهی بتکده عربستان سعودیه شده. وبا پوشیدن لباس دوخته شده ازسوی آخوند ها و گرفتن عکس به ایران بازمیگردد. تا به شکلهای گوناگون و درجاهای گوناگون بتکده رفتن خود را برای مردم ایران به نمایش بگذارد

پسراونیزیعنی حاج محمدرضاشاه پهلوی. که گوی میخواست ازنظرمذهبی بودن گوی سبقت را ازپدرخود بگیرد. با رفتن چندین بار به بتکده عربستان سعودیه. ویران کردن خانه های مردم خراسان. پیرامون طویله ای بنام بتکده خراسان. این بتکده را بازسازی نمود. وهرماه نیز یک بار به پابوس و زیارت آن نیزرفت
این مرد هزیانگوادعا میکرد. که کمربسته شیادی بنام امام رضا میباشد. درکتاب خود بنام ماموریت برای وطنم نوشت. درزمان کودکی خود. زمانیکه درحال اسب سواری و درحال زمین خوردن بوده. شیاد دیگری بنام ابوالفضل عرب که گفته میشود درجنگ قدرت خاندانی. دستهایش را درسرزمین عراق ازتنش جدا کردند، به داد اورسیده و با سوار شدن بربالهای فرشتگان عرب. خود را ازگورستان عراق به سرزمین ایران رسانیده وپیش ازاینکه تن وسراین مرد هزیانگو، با سنگ بسیار بزرگی بخورد نماید. این شیاد مرده ؛ بدون دست ودفن شده درسرزمین عراق، با دست های بریده خود به داد اومیرسد!! واورا درآغوش خود گرفته وپس ازنوازشهای فراوان اورا برروی چمن ها به زمین میگذارد

حاج محمد رضا شاه پهلوی با این هزیانگویی های خود، هرسال نیزدرروزتاسوعا وآشورای که آخوند ها آنرا برای گرم کردن درودکان خود براه انداخته اند، با پوشیدن لباس ارتشی به مسجد سپهسالارتهران میرفت، تا درمراسم عزاداری و روضه خوانی آخوند فلسفی نشسته وبه همراه چند تن ازسرلشگران خود به عزاداری به پردازد
ازکورش گفتگو میکرد وهمزمان با بدنیا آمدن پسرش درسال 1339 نام رضا را برای اوانتخاب میکند. مردم فلک زده ایران نیزبه پیروی ازاین آدم هزیانگو، اسامی فرزندان خود را رضا میگذارند. به گونه ای که نود درصد کسانی که درسال 1339درتهران ودپگر شهرهای بزرگ ایران بدنیا آمده اند، امروزنام رضا را با خود یدک میکشند

اگرما امروزمی بینیم که آخوند درایران با دستیابی براریکه قدرت، یکه تازی میکند. دلیل آن سیاست های حاج محمد رضاشاه پهلوی درزمان حکومت سی وهفت ساله اش بود، که با سرکوب آزادیخواهان وپرورش آخوند درایران، هم سبب نابودی رژیم خودکامه خود گردید، هم اینکه مردم ایران وکشورایران را بدامن قومی آدمکش؛ زبان نفهم وقدرت طلب به نام آخوند انداخت
کسانی که دراین هزاروپانصد سال گذشته بنام شاه درکشورما ایران حکومت کرده اند. تنها توانسته اند با چپاول کشور برمردم ستم دیده آن قلدری کنند. به همین دلیل حاج رضا شاه وبه ویژه پسراوحاج محمد رضاشاه؛ دراین صد سال گذشته. توانستند بنام زورگویان اسلام پناه دویست هزارآخوند مفتخورنیزدراین کشورتربیت کنند. بگونه ای که این آخوندها توانسته اند درزمان هزارپانصد سال، برای خود تشکیلات مالی؛ اداری؛ آموزشی؛ تربیتی ومراکزهدایت مردم و شستشو مغزی آنان بنا نمایند، ودراساس دولتی دردولت برای خود تشکیل بدهند
با بسنده کردن به همین چند موارد. مسئله سردمداران و زورگویان را پایان میدهیم. تا به مسله دو. یعنی نویسندگان وچند فرد سیاسی بپردازیم

جلال آل احمد یا بهتربگویم حاج جلال آل احمد آموزگارونویسنده، مدتی به عضویت حزب توده درآمد. سپس با نوشتن چند کتاب، به انتقاداتی روبنائی ازرژیم حاج محمد رضاشاه پهلوی پرداخت. سرانجام نیزبدلیل همان تربیت آخوندی، درپایان زندگی خود، با رفتن به بتکده عربستان سعودی، دست به نوشتن کتابی های بنام غرب زدگی و خسی درمقیات زد وبا این کار خود بدامن اسلام بازگشت
ایشان با این کارخود نشان داد که تا چه اندازه افکار واندیشه اش تحت تربیت وآموزش آخوندی بود. بینش آخوندی این آموزگار و نویسنده، ازیک سوی کارآخوندهای عمامه به سرونعلین به پا وتوده ای ها را راحت تروآسانترنمود. وازسوی دیگر سبب آن شد که درجامعه بسته ورژیم خود کامه ودیکتاتوری حاج محمد رضا شاه پهلوی، بخش بزرگی ازآنان که خود را روشفکر ودرس خوانده میدانستند، هم ازچپ وهم از راست و ملیگرا، بدامن آخوندعمامه بسر ونعلین به پا به افتند وخوشبختی خود وآبادی کشورشان را زیرنعلینها وعمامه آخوند ودریک حکومت اسلامی بجویند. به همین دلیل گروهای نامبرده. برای مبارزه با رژیم خودکامه حاج محمد رضا شاه پهلوی، به سوی کتاب های هم چون غرب زدگی و خسی در مقیات حاج جلال آل احمد روی آوردند و آرمان شهرخود را درحوزه فتنیه قم جستجوکردند

اکنون اگردیدیم که رهبران فکری حزب توده هم چون احسان طبری وکیانوری نیز، پس ازچندین سال مزدوری ک گ ب روسیه وهمکاری با سران جنایت پیشه رژیم جمهوری اسلامی، بدامن اسلام روی آورند. این رشد فکری وسیاسی و کاراین آقایان چندان شگفت آوربرای کسانی که ازکارکرد این حزب آگاهی دارند نبود ونخواهد بود

درمورد صمد بهرنگی. دراینکه صمد بهرنگی آموزگاری بود که برای مردم ستم دیده قلبش می تپید هیچ شکی نیست. ازاینکه آموزگاری بود که یا درایت وهوشیاری برای مردم ایران می نوشت تردیدی نیست. اما زمانیکه کوشش می کرد مسائل اجتماعی؛ سیاسی؛ روانی؛ فرهنگی و ساختار جوامع گوناگون را از یک دیگاه جهانی بررسی نماید. برخلاف بینش جهان بینی خود درکتاب ماهی سیاه کوچولو که ازاومیخواست خود را ازجویبار باریک، به دریا و اقیانوس برساند، دربررسی مسائل یاد شده، به انسان همچون یک چیز یا شئ می نگریست. به همین دلیل و بدلیل حاکمیت تربیت آخوندی درکشور ومنطقه ونداشتن پیوند باجهان آزاد، این آموزگار نیزدربررسی اینگونه مسائل دوچاردوگانگی وتضاد فکری بود
با توجه به اینکه امروزهمه پژوهشهای علمی انجام شده درسراسر جهان درمورد مسائل انسانی؛ تربیتی؛ آموزشی؛ روانی؛ فرهنگی و ساختارجوامع گوناگون و کتابهای که دراین موارد نوشته شده ومیشود، نشان داده و می دهد که امکان بکارگیری این پژوهشها برای همه انسان ها درهرجای این کره خاکی که زندگی میکنند میسرمیباشد. با وجود این؛ این آموزگار دربررسی مسائل یاد شده به پژوهش های انجام شده درغرب حمله می نمود. اومی نوشت که پژوهشهای که درجهان غرب در مورد انسان؛ مسائل اجتماعی، روانی؛ فرهنگی وساختارجوامع گوناگون انجام شده ومیشود، به درد جوامع ایران نمی خورد، وکشور ایران وجوامع آن نیازبه بررسیها وپژوهشها وکتاب های دارند که باخلق خوی وآداب سنن این مردم هماهنگی وسازگاری داشته باشد
اوازاین هم فراتررفته ومی نوشت که درآذربایجان میبایست آموزش وتربیت ترکی یا آذری باشد. حتی کتاب های نوشته شده درایران را نیزبرای آذریها؛ بلوچها یا کردها مناسب نمی دانست
اکنون اگرما بخواهیم با دید این آموزگاربه مسائل نگاه کنیم. دست کم با دو گرفتاری روبه خواهیم شد. یکی اینکه؛ درجه وشئن انسان را تا حد یک چیزیا شئ پائین آورده ایم ودیگری اینکه با پذیرفتن این دید، میبایست گفت که هرقوم وایلی بدلیل تعلقات قومی خود تربیت وآموزش ویژه قوم خود را نیاز دارد
با پایان دادن به این بخش ازگفتگو، اشاره بسیارکوتاهی به بخش سوم گفتگو. یعنی مجاهدین خلق میکنیم. وکوشش میکنیم با نگاه ژرفتر به بخش چهارم. گفتگوخود پایان دهیم

در زمان رژیم حاج محمد رضا شاه پهلوی. مجاهد ین خلق با یک بینش مذهبی وآمال وآرزوهای جامعه توحیدی. بااین رژیم میارزه میکردند. دریکی ازدادگاه های تشکیل شده از سوی رژیم. زمانی که یکی ازارتشیان دراین دادگاه ازیک مجاهد خلق میخواست که خود را معرفی کند. این مجاهد تربیت شده درمکتب آخوند وبزرگ شده دررژیم خودکامه حاج محمد رضا شاه پهلوی؛ چنین خود را معرفی نمود. اسم من حسین میباشد. پدرم علی و مادرم فاطمه و مذهبم شیعه
امروزهم می بینیم که رهبراین تشکیلات. با رفتن به عراق و به پابوس رفتن بتکده ساخته شده ازسوی آخوند ودارو دسته جنایت پیشه اودرعراق وبا خواندن آیات و سوره از کتاب سرهم بندی ومقدس شده آخوندها بنام قرآن. از فرد آدم کشی بنام علی عرب که آخوند اورا برای گرم کردن درو دوکان خود به اشتباه بعنوان مظهر و نشان عدالت به مردم معرفی کرده؛ گفتگو میکند وازاو بنام امام علی نام برده ومی خواهد به خیال واهی خود حکومت عدل علی عرب را درایران پیاده کند

با اکتفا کردن به این اشاره کوتاه. می پردازیم به بخش چهارم گقتگو. یعنی گفتار؛ رفتار؛ کردار؛ افکار و اندیشه های بیشتر ما ؛ فرهنگ و برنامه های تدوین شده آخوند در مورد ایرانیان
اگرما کمی با توجه وکنجکاوی به گفتارهای روزانه خود و افراد گوش کنیم. کلماتی را درگفتار خود و دیگران درمی یابیم که بیشتر برای ما جز کلمات روزمره شده. ولی غافل از اینکه این کلمات به شکل بسیار حساب شده از سوی افرادی ریا کار؛ سود جو و شیاد بنام آخوند انتخاب گردیده و با برنامه ریزی دقیق برای بکار گیری به مردم ایران دیکته شده. ما در اینجا به چند نمونه اشاره میکنیم
والله؛ خدای نکرده؛ شما را به خدا سپردم؛خدا نگهدار شما؛ خدا را شکر؛ انشاالله؛ الحمدوالله ؛ ماشاالله ؛ سلام علیکم. خدا حافظ. یا علی؛ یاحسین؛ به حضرت عباس قسم؛ به قرآن قسم؛ بیمه ابوالفضل و هزاران قسم و آیه دیگر
کلمه والله . یک کلمه ای است که بیش ازنود درصد مردم ؛ باسواد و بیسواد؛ شهری و روستای؛ ایران نشین و اروپا نشین بکار میبرند. به ویژه زمانی که بخواهند به پرسشی پاسخ بدهند. بدون اینکه بدانند چرا و اساسا" معنی آن چیست.(به الله سوگند یا بهتربگوئیم قسم میخورم)

واژه خداحافظ یک واژه ای است بسیارحساب شده که به همین سادگی ورد زبان مردم ایران نشده. امروزه هستند افراد بسیار زیادی که اساسا" اعتقادی به وجود خدا نداشته وندارند. چراکه برای آنان مسلم میباشد که این انسان بوده که خدا را آفریده. ولی با وجود این، بدون اینکه بدان به اندیشند. درگفتارروزانه خود آنرا بکار میبرند. برای نمونه دو مورد
زمان این قدر کم بود که ما حتی نتوانستیم خدا حافظی بکنیم. او رفت بدون اینکه با ما خدا حافظی بکند

انشاالله ؛ الحمدوالله ؛ ماشاالله ؛ سلام علیکم؛ قسم و آیه ها از کلماتی است که بیشتر ما روزانه با آن برخورد میکنیم. من در زمان نو جوانی خود فکرمیکردم که این زبان سلام علیکم؛ انشاالله؛ الحمدوالله؛ ماشالله و قسم و آیه خوردن؛ زبان زنان ومردان روستائی میباشد، که پای منابر ومساجد آخوند ها شستشوی مغزی شده اند. اما امروزمی بینم که این زبان رایج و روزمره تهران نشین ها که امروزبخش چشمگیری ازآنان اروپا وامریکا نشین نیز شده اند؛ میباشد. تهرانی نشین های که خود را خلیی هم باسواد؛ با فرهنگ و آگاه نیز میدانند. اینان نه تنهااین کلمات طوطی وار. بخشی از گفتار روزانه شان را تشکیل میدهد. بلکه در برگذاری مراسم های مذهبی و برپای سفره های حضرت رقیه ها وابوالفضل ها و روضه خوانیها ؛ قرآن خوانی ها وبه پابوس رفتن بتکده خراسان و بتکده عربستان. زبان زد همه نیز شده اند

زمانیکه به اسامی ایرانیان نگاهی کنجکاوانه میکنی . متوجه میشوی که بیشتراسامی این افراد اسامی دیکته شده از سوی آخوند میباشد. یعنی با علی شروع میشود و با مهدی پایان می یابد. و درموارد بسیار زیادی نامها دوقولو نیز میباشند. مانند محمدرضا؛ علیرضا؛ محمد حسین؛ محمدعلی؛ غلامحسین ؛ غلامعلی؛ علی اکبر؛ علی اصغر؛ شیرعلی؛ عوضعلی؛ حسن؛ حسنعلی؛ حسین؛ حسینعلی؛ قربانعلی؛ روح الله ؛ شکرالله ؛ عبدالله؛ مصطفی، عباس؛ محمود؛ احمد؛ سعید؛ مسعود؛ مرتضی ؛ منصور؛ خیرالله؛ سیف الله؛ هیبت الله؛ حبیب الله؛ قدرت الله؛ نعمت الله؛ و یا اسامی دخترانه فاطمه؛ سکینه؛ زهرا؛ صغرا؛ معصومه؛ محبوبه؛ خد یجه وغیره

زمانیکه به دین و آئین ایرانیان نگاه دقیق تری میکنی. متوجه میشوی که: خدای ایرانیان عرب. پیامبرشان عرب ؛ امام مهایشان عرب؛ قبله اشان عربستان سعودی؛ نمازخواندنشان عربی؛ گفتارشان عربی؛ فرهنگشان عربی؛ بتکده های درون ایرانشان عرب و بزرگترین آنها در تهران؛ خراسان؛ شیراز؛ قم؛ اصفهان و غیره. بتکده های بیرون از ایران در عربستان؛ عراق و سوریه و ازهمه مهمتراینکه تمامی این بت ها آفریده شده وبتکده های ساخته شده از سوی آخوند حاکم برایران وایرانی بخش بزرگی از مقدسات بیشتراین مردم گردیده واین مردم تنها اجازه دارند که مداحی این افراد و مراکز را بکنند و تقدسشان بدانند و هیچ کسی اجازه ندارد که کوچکترین شکی دراین کارآنان به نماید و اگرچنین کند، دیگر نیازی به میدان آمدن آخوندها نیست. چرا که این مردم از درون تهی شده، خود همانند علی عرب همه را با شمشیراسلام گردن خواهند زد
همه فرهنگشان فرهنگ مذهبی. گوی که فرهنگ دیگری برای این مردم وجود ندارد. همزمان که آثار فرهنگی؛ تاریخی؛ ادبی خودشان روبه ویرانی ونابودی است. همه آناها را به فراموشی سپرده اند و با ساختن درب وبارگاه ازچوب گردو وطلا کاری کردن. آنها را برای بتکده های برپا شده دردرون ایران ودر کشورعراق و سوریه میفرستند

جالب اینکه آخوند تنها الله را برای این مردم نه آفریده تا افکار پوسیده خود را بعنوان قوانین الله بر مردم تحمیل کند. این شیاد ریاکارو آدمخورالقابی همچون حجت السلام وآیت الله نیز برای خود انتخاب نموده وبا رفتن هرایرانی به بتکده عربستان؛ پیشوند حاج را به اسامی عربی آنان اضافه کرده. وبارفتن هرایرانی به بتکده کربلا یک پیشوند کربلای به اسامی عربی آنان اضافه شده وبا رفتن به بتکده خراسان پیشوند مشهد به نام عربی آنان اضافه میشود. زمانی هم که مردان وزنان ایرانی به پابوسی این بتکده ها میروند ومی شنوند که پیشوند حاجی به نام آنان اضافه گردیده. چنان شخصیت کاذبی به آنان دست مید هد، که گوی خود را سرآمد همه نیزمیدانند
آخوند بااین برنامه ریزی های خود آنچنان این مردم را ازدرون تهی کرده. که اگر کسی هم بخواهد کوچکترین انتقادی ازآنان بکند و یا نکته ای دراین مورد بگوید و بنویسد. این مردم نه تنها پذیرای انتقاد نیستند. بلکه واکنش های بسیار نا هنجاری نیز ازخود نشان میدهند

البته این مسئله تنها گرفتاری ایرانیان نیست. بلکه گرفتاری بیشتر کسانی میباشد که خود را مسلمان میدانند. برای نمونه زمانیکه ازیک پاکستانی؛ ازیک افغانی؛ ازیک بنگلادشی؛ ازیک سومالیای؛ ازیک ترک میپرسی که آداب و فرهنگشان چیست؟ پاسخ میشنوی که آداب و فرهنگ ایشان این است که نماز بخوانند؛ روزه بگیرند؛ قرآن بخوانند؛ مسجد بروند مداحی افراد بت شده از سوی رهبران مذهبی خود را نموده و بتکده های ساخته شده را تقدس شمرده. و اجازه ندهند که کسی یا کسانه به این افراد بت شده و بتکده ها کوچکترین ایرادی بگیرند. در یک کلام فرهنگ مقدس گرای.
این افراد ازدرون تهی شده .هیچ زمانی به این فکرنکرده اند. که این مسائل؛ فرهنگ؛ آداب وسنن آنان نیست. واگرهم باشد. تنها فرهنگ مذهبی آنهاست.نه همه چیزآنان

بزرگترین گرفتاری که دامنگیربیشترایرانیان گردیده .اینکه فرهنگ وگفتارمذهبی تمای آداب و سنن؛ گفتار؛ نوشتار؛ موزیک؛ آهنگ و کلیه فرهنگ آنان را درنوردیده. ایرانیان درتمامی مسائل روزانه؛ گفتارو بیان خود واژه های مذهبی استفاده میکنند.شوربختانه این مسئله آن چنان گرفتاری برای هرایرانی به وجود آورده. که امروزه دربیشترکشورهای دنیا ایران را با مسجد ومناره مسجد و آخوند میشناسند. چیزی که آخوند خوابش را هم نمی دید
اگر همه ما به نکات ومسائلی که در این گفتگو بدان اشاره شد توجه نمائیم وکوشش کنیم بدورازتعصبات و پیروی کورکورانه مذهبی؛ سیاسی و ائیدولوژیکی یا عقیدتی باآن برخورد کنیم. متوجه می شویم که برنامه ریزی آخوند تار و پود بیشتر ما ایرانیان را درنوردیده وهمه را به شکلی درگیراین گرفتاری ها نموده. ازافرادعادی و روستائی چپاول شده و ستم دیده گرفته تا شهرنشینها؛ درس خواندها؛ سیاسیون ؛ شاهان ؛ نویسندگان؛ آموزگاران؛ اروپا نشینان؛ تهران نشینها؛ خوانندها؛ آهنگسازان؛ شاعران یا بهتربگویم مداحان.
هرچند که بیشترما ایرانیان میگویم که ما همه این ها را میدانیم. اینها چیزهای تازه ای نیست که این آقا بیان میکند. به ما بگوئید چه باید کرد؟
پاسخ من به این گروه ازهم میهنان گرامی این است که. بیشترما ایرا نیان این ها را نمیدانیم. یا اینکه نمی خواهیم بدانیم. واگرهم ادعا میکنیم که میدانیم کاری انجام نمیدهیم
من با آگاهی به این گونه برخورد بیشترهم میهنان. هم چون همیشه گفتگو را با بیان چند پرسش جمع بندی میکنم. چه باید کرد؟ درد کجاست؟ و درمان چیست؟
پاسخ این پرسشها بسیار آسان میباشد وآن اینکه رهای از دست این گرفتاری ها؛ دست خود ماست. ما گرفتاری بنام غرب زدگی در کشورمان نداریم. گرفتاری ما مسئله عرب زدگی یا اسلام زدگی است و بی هویتی ما یا بی هویت شدن ما. به همین دلیل، مبرم ترین نیازما کسب آگاهی برای خود شناسی و بررسی مسائل خود؛ جامعه و کشور ایران وجهان میباشد. اگرما با خود شناسی، کار خود را آغاز نمایم. به جای خواهیم رسید. به همین دلیل ما میبایست پابه پای تاریخ شناسی وفرهنگ شناسی مهمترین نیازمان یعنی خود شناسی را فراموش نکنیم. اگرتوانستیم ازخود آغاز کنیم. پس ازآن خواهیم توانست که با شناخت خود وهویت خود دیگران وجهان پیرامون خود را نیز بشناسیم
راه رهای همه ملتهای به ویژه مردم ایران ازافیونی بنام اسلام؛ عربیت ؛ شیعه و فرهنگ امامزاده و شاهزاده ؛ خود شناسی و کسب دانش وآگاهی پیرامون دیگرفرهنگ ها؛ نقادی آنها وآشنا شدن با شیوهای آپارتایتی ونژاد پرستانه فرهنگ و سنن عربی زیرلوای اسلام میباشد

دریک کلام پاسخ پرسش چه باید کرد را پیشا پیش آخوند برای یکا یک ما نوشته وآن اینکه ازامروزهرآنچه را که آخوند گفته ومیگوید اگرتوانستی خلاف آن را انجام بده و اگرنمی توانی خلاف آن را انجام دهی. دست کم آنها را انجام مده. این که دیگرکار چندان بزرگی نیست. اگرهریک ازما ها این را درک بکنیم. دیگرنیازی به بیان کردن پرسش چه باید کرد نداریم. جرا که میدانیم چه باید بکنیم. درغیراین صورت آش همان خواهد بود و کاسه هم آن. با سپاس فراوان، کوروش.

هم میهن گرامی ازآنجائیکه همه ما مسئولیت بزرگی بردوش خود داریم. لذا مبیایست کاری کرد. همگی ما میبایست درمبارزه مان با مدیریت درست کارکنیم؛ ودرمبارزه مان کوچکترین ردپای ازخود برای مزدوران رژیم مگذاریم
شما میتوانی تعدادی کپیه ازاین نوشته گرفته وبه تعداد کپیه ها پاکت وتمبرپستی خریداری نمائید وتعدادی افرادی که میخواهید این نوشته را بخوانند آدرس آنان را روی پاکتها نوشته وبا استفاده کردن ازدستکش پلاستیکی نوشته ها را درون پاکت ها گذاشته وتمبربرروی آنها زده. توجه: برای بستن پاکت وچسباندن تمبربرروی آن ازکمی آب استفاده نمائید و شدیدا" ازاستقاده کردن ازآب دهان خود برای بستن پاکت وچسبانیدن تمبرنامه خود داری کنید. سپس این پاکت ها را درون یک یا چند صندوق پستی انداخته تا ازاین سوی بدست دیگران برسد. به امید پیروزی همگی ما ایرانیان؛ در نبرد با فاشیستی ترین رژیم حاکم برمردم و کشورایران و ریشه کن کردن پسوندهای و پیشوندهای ننگینی بنام امامزاده، شاهزاده و آقازاده، آیت الله وحجت الله
کوروش ایرانی

توده ای ، سلطنت طلب و حزب الله ای

دو روی سکه بخش یکم
پیش ازاینکه با هم گفتگوی خود را درمورد دوروی سکه آغاز کنیم. خواستم درمورد اینکه چرا برای نوشته خود نام دوروی سکه را برگزیده ام با شما سخن کوتاهی داشته باشم
اساسا" هدف من این بود که دراین نوشته گفتگوی داشته باشیم درمورد مثلث یا سه گوش شوم. یعنی سلطلنت طلب ، شاه و حکومت مورثی، حزب الله ای ، ولایت فقیه و حکومت مورثی وتوده ای و حکومت کمونیستی. اما ازآنجائیکه حزب توده وتوده ای ها دراین هشتاد سال گذشته تنها نقش مخالف رژیم یا اپوزیسیون را داشته اند. ودر این زمان هشتاد سال درایفای نقش خود بنام مخالف رژیم یا اپوزیسیون وبا کارکرد وسیاست های خود. ویرانیهای که درکشورمان ایران سبب گردیده اند اگربیشترازویرانیهای شاه وشیخ نباشد کمتراز آنها نیست. خواستم که دراین نوشته باهم نگاهی داشته باشیم به دوجریان خون آشام و ویرانگر.یعنی شاه و شیخ که درمدت بیش از1500سال ازحکومت برخورداربوده اند وهستند. و نتایج بدست آمده ازاین دوجریان خون آشام وویرانگرن. به همین دلیل من نام دوروی سکه را برای نوشته برگزیدم
امید آنکه درنوشته دیگربتوانیم کارکرد وسیاست های ویرانگروخانمانسوزحزب توده وتوده ایها را درکشورمان ایران درگذشته بنام اپوزیسیون واکنون درنقش به اصطلاح مخالف و درکارکرد خود بعنوان ستون پنجم رژیم جمهوری اسلامی بررسی نمایم
با این پیشگفتار کوتاه میرویم تا با هم مورد دو روی سکه را پیگیریم

درزمان بیش از1500 سال درکشورمان ایران دوگونه آفت، دوگونه بیماری تاکنون مردم ایران به سیه روزی کشانیده و کشور ایران را به ویرانه ای تبد یل کرده
این دوآفت ویرانگر وخانمانسوزکدامین هستند؟
این چه کسانی هستند که تاکنون سبب ادامه ویرانگری این گونه آفت، این دوبیماری ویرانگردرسرزمینی بنام ایران شده اند؟
درمان درد کجاست؟
چه باید کرد؟
چگونه باید چاره اند یشی نمود؟

ما دراین نوشته کوتاه می خواهیم به بررسی و شناخت این دوآفت خانمانسوزوویرانگربه پردازیم. امید اینکه با شکافتن و بازکردن مشکل ونگرشی درست، بتوانیم باهم روزنه ای دراین دریای ازتاریکیها ایجاد کنیم. باشد که در پرتوی نور دانش و آگاهی، کیاست وفراست، خرد مندی ودوراندیشی، مدیریت و درایت، همفکری ،همکاری وکوشش شبانه روزی خود. خیزشی را سبب گردیم

آنچه برای بیشتر انسانهای آزادیخواه و بویژه برای بیشترمردم ایران روشن میباشد. اینکه مردم ایران درزمان بیش از 1500سال زیر باردو جریان خون آشام که همچون دراکولا به مکید ن خون برای زندگی انگلی خود ادامه داده اند و میدهند خم و متلاشی شده. یکی ازاین دوجریانها، جریان شاه زادگان، درباریان و تاج و تخت شاهان بوده ومیباشد و جریان دیگرآخوندهای مزدور و بیگانه پرست، منبر ومساجد وحوزه های فتنیه
ما میبایست بدرستی بدانیم، تا روزی که مردم ایران اززیرسلطه این دوجریان خانمانسوز وویرانگررهای نیابند یا به زبان دیگرتا این دوجریان برای همیشه ازروی دوش مردم ایران برداشته نشود. ما مردم ایران نه به آزادی ودمکراسی دست خواهیم یافت نه خواهیم توانست کشورویران شده ایران را بسازیم
این دو جریان یکی خود را بنام سلطنت طلب و شاه دوست معرفی میکند و شاه را سایه خدا میداند و مردم ایران را بند گان حلقه بگوش و دیگری خود را حزب الله ای و آخوند را ولایت فقیه که تنها جانشین و نماینده امام و خدا ا ست و مردم ایران را امت و مقلد ینی کورو کر

اکنون این پرسش را میتوان دراینجا بیان کرد وآن اینکه چه کسانی ازاین دو جریان فکری ویرانگر پشتیبانی کرده ومیکنند؟ آنچه مسلم است اینکه هردوی این دوجریان برای اداره امور وحاکمیت خود برمردم. باهمکاری وهمد ستی یکدیگر تشکیلات وسازماندهی ویژه خود را بوجود آورده اند

جریان یکم به سرکردگی شاهزادگان ودرباریان که خود را سلطلنت طلب و شاه دوست معرفی کرده ومیکنند و خواهان حکومت پادشاهی مورثی بوده وهستند. تشکیل شده است از گروه سرمایه داران، کارخانه داران، پولدارها، دلالها، طبقات اشراف و بالای جامعه، بخشی ازآخوندها و اربابان خارجی آنان
اینان برای حفظ جایگاه برترخود. خواهان رژیمی و سیستمی هستند. که نه تنها ازمنافع آنان دفاع کرده وبکند. بلکه دست آنان را برای چپاول هرچه بیشتر و بیشتر وکسب مال و پست های بالا تر آزاد نیز گذاشته وبگذارد. اینان هیچ زمانی جان و مال خود را به خطر نه انداخته ونمی اندازند تا به برپای این سیستم ورژیم دلخواه خود دست بزنند. بلکه این جریان فکری با یاری گرفتن از کلیه امکانات مالی، سیاسی خود و یاری گرفتن ازاربابان درونی و بیرونی به فریب مردم عادی پرداخته وبا سوء استفاده کردن از احساسات ملی، میهنی، واحساسات کورکورانه مذهبی مردم، آنان را بنام ارتشی، ژاندارم، پاسبان، جاسوس، زندانبان، شکنجه گر، مامورترور و غیره بکار گرفته و میگیرد و با شستشوی مغزی وبدور نگهداشتن آنان ازکسب دانش و آگاهی همه جانبه. آنان را دربرابرمردم قرارداده ومیدهند. تا بدین وسیله آنان را برای برپای سیستم و رژیم مورد دلخواه خود بکارشان گیرند

جریان دوم به سرکردگی آخوند های مزدور وبیگانه پرست که خود را روحانی مینماند ونامهای همچون آیت الله ،حجت الااسلام وغیره نیزبرای خود انتخاب کرده اند، خواهان حکومت ولایت فقثه ای مورثی بوده وهستند. اینان نیز کوشش کرده ومیکنند تا با درراس کار قرار گرفتن و کسب قدرت سیاسی ومالی. آقای واربابی مردم را بد ست گیرند
اینان نیزهمانا بدلیل مزدوربودن وافکارنژاد پرستانه عربی و منافع فردی، قومی و خاندانی. خواهان رژیمی یا سیستمی مذهبی هستند که آقای و اربابی آنان را در جامعه حفظ کرده وبکند ودستشان را برای اداره کلیه امور کشوری درهر زمینه باز بگذارد. اینان خواهان سیستمی هستند که دراین سیستم تمامی کارهای کلیدی را خود بدست گرفته وبرای خود پست و مقام ولایت فقیه ای یعنی قدرت خدایانه کسب کرده. تاهرچیزی را که برخلاف آنان میباشد. بنام مخالفت باخدا ومذهب نابود ش کنند. خطرناکترین وفاشیستی ترین روشهای این قوم وحشی حاکم برمردم و کشورایران. این بوده و هست که اینان تمامی مخالفان خود را با وحشی ترین روشها میکشند. چراکه اینان نه تحمل فکری مخالفان خود را دارند نه تحمل فیزیکی آنان را. کشتن مخالفان خود بخش بزرگی ازتفکر وفرهنگ این قوم آدمکش را تشکیل داده و میدهد
این قوم آخوند وحشی وآدم کش. شوربختانه توانسته ازبرکت وجود عوامل نادان، گول خورده ومغزشستشوهای ایرانی. درکشوری بنام ایران به این اهداف شوم خود به آسانی دست بابند

این جریان دوم یعنی قوم وحشی آخوند. نیزبرای برپای چنین سیستمی همانند جریان یکم که بدان اشاره گردید، ازتوده های مردم عادی سوء استفاده کرده ومیکنند
اینان نیزبا یاری گرفتن ازمنابر، مساجد، حوزه های فتنیه، کمک های مالی بی حساب و کتاب سهم به اصطلاح امام، خمس و زکات، یعنی پولهای غارت شده مردم فریب خورده، درآمد بتکده های بنام مراکزموقوفه، کمک مال و همد ستی گروهی ازسرمایه داران، دلالها، بازاریان و یاری گرفتن از اربابان خارجی وامروزه با در دست داشتن تمامی امکانات کشور. به اجیر کردن مردم می پردازند و با تبلیغات زهرآگین وشستشوی مغزی، ازاحساسات کورکورانه مذهبی ایچاد شده و شعار توخالی میهن دوستی، آنان را بنام بسیچی، پاسدار، ارتشی، ژاندارم، پاسبان، جاسوس، زندانبان، شکنجه گر، مامورترور و غیره بکار گماشته وبا دادان جنگ افزار بد ستشان آنان را در برابرمردم قرارداده و به کشتار و سرکوب مردم می پردازند
ما سخنی با سردمداران این دو جریان فکری ویرانگر، سرسپرده وعوامل بیگانه که خود را تافته ای جدا بافته وارباب مردم میداند وکارشان اجرای ماموریت های داده شده به آنان و پرکردن جیب خود وخانواده هایشان میباشد، نداریم

اما سخن ما با بخش بزرگی ازمردم عادی است که این گروه ازاحساسات ملی، میهنی، مذهبی و ناآگاهی آنان سوء استفاده کرده ومیکنند وسپربلایشان قرارداده ومیدهند، تاهمانگونه که گفته شد بعنوان ارتشی، ژاندارم، پاسبان، زندانبان، پاسدار، بسیجی، جاسوس، شکنجه گر و مامور ترور و غیره به سرکوب و کشتار مردم به پردازند
سخن ما با این بخش بزرگ همیهنان گرامی است. سخن ما باآن بخش بزرگی ازهم میهنان است که نا آگاهانه و به ناچار در مراکزرژیم جمهوری اسلامی کارمیکنند وجنگ افزاربدستشان داده شده تا به مخوفترین و جنایت کارترین رژیم زمانه، یعنی جمهوری ننگین اسلامی خدمت کنند

هم میهن وهم میهنانی که به عنوان ارتشی، ژاندارم، پاسبان، بسیچی، پاسدار یا بهتر بگویم گماشتاگان و دهها نام دیگر کار میکنید. یا بهتر بگویم به کارتان گماشته اند. شما گمان میکنید با این کار خودتان ازمیهن خود دفاع کرده ومیکنید
شما که خود به پائین ترین طبقه جامعه تعلق داشته ودارید. شما که آباد و اجدادتان شبانه روز برای سیرکردن شکم گرسنه خود و فرزندانشان بوسیله خون آشامان به بیگاری و کارهای جان فرسا کشیده شدند و سرانجام نیز بدون اینکه در این کشور چیزی را مالک باشند. بدون اینکه یک سرپناهی مناسب برای سکونت داشته باشند. بدون اینکه درآمد شان کفاف مخارج زند گیشان را بدهد. دردریای از بد بختی، فلاکت و گرسنگی جان باختند. هم اکنون نیز شما و بستگان شما، شما و آشنایانت، شما و بیشترهم میهنانت ازکمترین امکانات رفاهی برخوردار نیستید. اما آنانیکه شما را یه این کار گماشته اند ازاین نا آگاهی شما سوء استفاده کرده ومیکنند و به کار چپاول و غارتگری در ایران و خارج از ایران سرگرم بوده ومیباشند

هم میهن، آیا این میهن، این کشوری که شما ازآن سخن میگوی میهنی است برای شما یا زندانی میباشد برای شما و دیگرهم میهنانت؟ زندانی که درآن هزاران هم میهن شما ازکوچکترین آزادی های فردی واجتماعی برخوردارنبوده ونیستند. یک کاربرای اداره امورزندگی خود و خانواده شان، یک سرپناه برای آسایش خود وخانواده شان نداشته و ندارند. آیا شما میخواهی ازچنین میهنی دفاع کنی و جان خو را فدایش نمائی؟

هم میهن. بگذارآن سرمایه داران، بگذارآن کارخانه داران، پولداران و دلا لهای بیهویت که سرمایه های خود را درهر کجای جهان که خواستند و می خواهند بکار میبرند، تا با چپاول بیشتری دست به غارت وخون ریزی زده وبزنند، ازاین کشور دفاع کنند. نه من و شما که چیزی جز یک شعار توخالی میهن پرستی نداشته ونداریم
هم میهن گرامی که کوچکترین چیزی را درآن کشور مالک نبوده ونیستی جزیک شعارتوخالی میهن پرستی واحساسات کورکورانه مذهبی. سخن ما با شما میباشد
با شما که به عنوان پاسدار، بسیجی یا مامورجاسوس رژیم جنایت کارجمهوری اسلامی کارمیکنید. سخن ما با شما است که خود را بی تفاوت میدانید. سخن ما با شماست که با شستشوی مغزی شما را نسبت به هر چیزی که به آینده شما و دیگرهم میهنانت پیوند دارد، بی تفاوتت کرده اند
سخن ما این است که کمی با خود خلوت کنی وپیرامون خود، دوستان، آشنایان، بستگان ودیگرهم میهنان وخدایان حاکم برمردم ایران وکشورایران فکرکنی وبه اندیشی که شما ازچه چیزی دراین کشوردفاع کرده ومیکنید؟ برای چه رژیمی کارکرده ومیکنید؟ شاید بخود آی ومتوجه شوی که بهتراست کمترآلت دست سوداگران قرارگرفته وبیشترازاین به هم میهنان وکشورت ایران پشت نکنید

هم میهن. بگذارکسانی ازاین کشوربه اصطلاح اسلامی ورژیم مقدس دفاع کنند. که داری پست ومقامی هستند وزیرلوای پستهای مردم فریبانه به دزدی وعیاشی پرداخته ومی پردازند
بگذارسرمایه داران و کاخانه دارانی که دیگرحساب پولهایشان ازدستشان دررفته وخود و فرزندانشان یا دراروپا وامریکا درس میخوانند وزندگی میکنند یا درهمان کشوری که شما و بیشترهم میهنانت با هیولای گرسنگی، بیکاری، خفقان، ترور و وحشت، زندان و شکنجه، بی خانمانی و بیماری، خودفروشی واعتیاد، اعدام و تیرباران، بدارآویختن، سنگسار، دست و پا بریدن، چشم ازحدقه درآوردن وهزاران گرفتاری دیگردست پنجه نرم کرده ومیکنند وسردمداران رژیم خود در درون آن کاخها و قصرها به زندگی مجلل و مرفه و فرزندانشان درمدارس ویژه به درس خواندن و در مراکز ویژه به عیاشی پرداخته ومی پردازند ازاین کشور به اصطلاح اسلامی و رژیم مقدسش دفاع کنند

به هرروی ما می خواهیم گفتگوی خود را دراینجا جمع بندی کرده وکم کم به آن پایان دهیم
دوروی سکه تشکیل شده از سلطنت طلبها وشاه دوستها که شعار دیکتاتوری پادشاهی مورثی را داده ومی دهند و خواهان رژیم سلطنتی بوده وهستد که درآن شاه سایه خدا است ومن وتو برده ای بیش نیستیم
آخوند و حزب الله ای آلت دست اونیز، شعارجمهوری دیکتاتوری اسلامی داده ومیدهند وخواهان رژیم جمهوری اسلامی هستند که درآن آخوند قدرت خدایگونه ولایت فقثه مورثی را دارد ومن وشما مقلدانی کروکوربیش نبوده،نیستیم ونخواهیم بود
این یکی تاج و تخت و دربارخود را بردریای ازخون واجساد ایرانیان بخون غلتیده نهاده و دیگری منبر، مساجد و حوزه های فتنیه خود را
رهائی من و شما، رهائی همگی ما، رهائی سرزمین ایران، این است که این سکه را برای همیشه درآتش خشم و خروش، درآتش کسب دانش وآگاهی، درآتش همکاری وهمگامی، درآتش همفکری وهمیاری بسوزانیم و برای همیشه در زباله دان تاریخش به اندازیم. من وتو، ما وشما همه با هم خواهیم توانست با رهائی از دست این دوآفت، این دو بیماری ویرانگر، ایران آزاد، ایران آباد، ایران شیرزنان ودلیرمردان، ایران آزادیخواهان را بنا نمایم ونشان دهیم که ایران نه ایران دیکتاتوری پادشاهان است نه ایران دیکتاتوری جمهوری اسلامی
ایران سرزمین دمکراسی، سرزمین ومهد داتش وآزادی است وخواهد بود.ایران سزمین زندگی، سرزمین سازندگی و شادمانی است. سرزمین آزادیخواهان وانسان هاست. سرزمین مردم دلیرایران است، نه سرزمین خون آشامان شاهان دیکتاتور و ولایت فقیه ها آدمکش و آدمخوار و نه سرزمین کمونیستهای دیکتاتور
دردوروی سکه بخش دوم با هم نگاهی خواهیم داشت به غرب زد گی عرب زد گی و هویت. با سپاس فراوان کوروش

هم میهن گرامی ازآنجائیکه همه ما مسئولیت بزرگی بردوش خود داریم. لذا مبیایست کاری کرد. همگی ما میبایست درمبارزه مان با مدیریت درست کارکنیم؛ ودرمبارزه مان کوچکترین ردپای ازخود برای مزدوران رژیم مگذاریم
شما میتوانی تعدادی کپیه ازاین نوشته گرفته وبه تعداد کپیه ها پاکت وتمبرپستی خریداری نمائید وتعدادی افرادی که میخواهید این نوشته را بخوانند آدرس آنان را روی پاکتها نوشته وبا استفاده کردن ازدستکش پلاستیکی نوشته ها را درون پاکت ها گذاشته وتمبربرروی آنها زده. توجه: برای بستن پاکت وچسباندن تمبربرروی آن ازکمی آب استفاده نمائید و شدیدا" ازاستقاده کردن ازآب دهان خود برای بستن پاکت وچسبانیدن تمبرنامه خود داری کنید. سپس این پاکت ها را درون یک یا چند صندوق پستی انداخته تا ازاین سوی بدست دیگران برسد. به امید پیروزی همگی ما ایرانیان؛ در نبرد با فاشیستی ترین رژیم حاکم برمردم و کشورایران و
ریشه کن کردن پسوندهای و پیشوندهای ننگینی بنام امامزاده، شاهزاده و آقازاده
کوروش ایرانی